پرسه زنی های پیاپی

 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی
درود
منصور ضابطیان که گردآمده ی مارک و پلو را نگاشته و نشر مون آن را چاپ می کند نوشته ای دارد به نام توی تاریکی بهتره، بازدیدش در تورنتو از رستوران های زنجیره ای را توصیف می کند که (noir) نامیده می شون. واژه را می توان به پارسی هم سیاه برگرداند، هم تاریک. بسته به متن دارد. رستوران بی نور بی نور می شود. تاریک برای آشنایی با زندگی آنها که می توانند نبینند!(نابینایان) هرکس برود آنجا دو ساعتی می تواند نبیند، غذا بخورد و برگردد. اندوخته ی جالبی است . این نگاشته را بخوانید و اگر رفتید اروپا یا آمریکای شمالی از این رستوران بازدید کنید.

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی
قرار بود بر پایه ی دستور خانم شکوفه شکری این نوشته در صفحه ی حقوقی انتشارات مجد بیاید که با دیرکرد من در فرستادن نگاشته به ظاهر دیگر امکان آن وجود نداشت . این نوشته کوتاه را بخوانید و داوری کنید.

پرونده ی خون های آلوده از جهت دادخواهی گروهی در خور اعتنا است. در سایه ی مسئولیت مدنی دولت می توان آن را تحلیل کرد. از زاویه زیان معنوی می توان بدان نگریست اما آنچه بیرون از حقوق و به عنوان جنبه ی اجتماعی اگر نگوییم مهم تر از بندهای پیشین یاد دست کم به همان اندازه مهم است. همکاری وکیل دادگستری به عنوان عضوی از نهادی مدنی با سازمانی مردم نهاد (کانون هموفیلی های ایران) توجه را به خود جلب می کند. پای مسئولیت اجتماعی وکیل دادگستری و خیر عمومی به میان می آید و درهای تازه ای را برای گفت و گو به روی جامعه می گشاید.
سپاس

پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  در شماره 56 داستان همشهری روایت های مستند از خاطرات یک وکیل با عنوان احوال شخصیه با تنظیم ایثار قنواتی چاپ شده بخوانید. ظاهر موضوعات کیفری است اما ... تنها نمیدانم چرا نام وکیل آورده نشده . دلیل این پنهان کاری به بهانه ی حفظ نمیدانم چه را نمی فهمم .بحث فراوان است 
2-  همه ی سه شنبه های من درباره ی خاطرات یک معلول بر روی ویلچر نیز خواندنی است . سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
به پاسداشت هفته ی آموزگار البته با پرداشتی که از این واژه دارم فردا با پشتکار دوستم سعید روایی که روز پایانی اردیبهشت زادروزش نیز هست خدمت تنی چند از آموزگارانی خواهیم بود که تنها کتاب درسی را برای مان نگفتند بلکه مهارت زندگی به ما شاگردانشان آموختند و همچنان این آموزش جاری است. پس سپاس ما بر اساتیدمان محمدرضا و وحید ظروفی، ابراهیم کربلایی، رفیع رفیعی، سعید لواسانی و دیگرانی که خدمتشان نمی رسیم اما یادشان هستیم. آمرزش بر آنانی که رفتند و عزت و زندگی پربارتر بر ایشانی که هستند. حبیب زارع همشاگردی ام در دبیرستان نیز همواره برای آموزگار بوده . با ما خواهد بود هم سپاس خواهد گفت و هم سپاسش خواهیم گفت . در بسته ی شنیداری لابه لای پرسه زنی بیشتر خواهم گفت. سپاس

پرسه زنی های پیاپی

درود
1-با سپاس از همسرم که پرسه زنی ها را می شنود و نکات درخوری در شکل و ماهیت یادآوری می کند. به ویژه بر پایه ی احترام به وقت و احساسات برابرایستا (مخاطب) 
2-دکتر سعید پورعظیمی استاد ادبیات دانشگاه همدان با آیدا همسر شاملو گفت و گوی حرفه ای و عالی کرده، نام کتابش بام بلند همچراغی هست بخوانید. 
3-من شاملو نیستم. هرگز هم چون او نخواهم شد . همچراغم (همسر) نیز شخصیتی خودبسنده (مستقل) است اما نقشش در زندگی من به اندازه و بلکه بیش از نقش آیدا در زندگی شاملو است. پس واژه ی همچراغی را برازنده میبینم و از این پس کم و بیش به کار می گیرم. درود بر همچراغم و سپاس از او از برای یادآوری هایش. 
4-دارم کتاب محمد خاکباز را می خوانم. سپاسداشتم برای شنیداری کردن کتابش با صدای خودش را پیش از این درازدامن و درازآهنگ پیشکش کردم. بیش از این نیز سپاسش باد .
5-دم صبح حیدر شهریور از بوشهر تلفن کرد. درباره ی دلبستگی های مشترک گفتیم و درباره ی حقوق کودک و دوستی و... در بسته ی شنیداری آینده همه ی اینها را خواهم آورد. سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  چیزهایی فراتر از پرونده ی مسعودی گفتم. اگر ستون پرونده ها را پی نمی گیرید این یک پرونده را آنجا بشنوید . پرسه زنی و حتی فراتر از آن است. پرونده ی دیگری هم چنین بود که پیش تر گفتم.(علیرضا آزادی)
2-  آنچه یالوم درباره ی بهشت و دوزخ و سیر و فربه شدن با غذا نهادن بر دهان دیگری گفته را بخوانید. نیز موج انداختن را، انتقال بخشی از خود به دیگران تا ... . 
3-  خواندن یالوم مرا یاد سرطان خودم انداخت که سرطان داشتم اما بیمار سرطانی یعنی نومید نبودم. پرونده مسعودی را ببینید یا بواقع بسته ی شنیداری آن را بشنوید سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
بر گور کازانتزاکیس که به دلیل نوشتن کتاب آخرین وسوسه ی مسیح تکفیر شده و بیرون شهر دفن است می خوانیم؛ چیزی نمی خواهم از چیزی نمی ترسم من آزادم. یادمان باشد او دانش آموخته ی حقوق از سوربن بود اما دغدغه های انسانی و بشری را با نوشتن رمان واکاوی کرد نه ماده و تبصره و پرونده. شگفت اینکه کافکا هم حقوق خوانده بود و شغل ساده ای در دفتر بیمه داشت. سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1- یالوم : حتی بهترین های ما انسان ها گاه با زخم هایمان و نیازمان به ستایش کور می شویم.
2- یالوم کتابی دارد به نام شدم آنکه هستم حتما بخوانید. بویژه برگ های 215 تا 224 آن را که درباره ی ویکتور فرانکل نویسنده ی انسان در جستجوی معنا می گوید بارها بخوانید. دید گشوده می شود. سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

درود
1-  ستونی هست به نام پرونده ها. در واپسین شماره مربوط به پرونده ی قلندری نکاتی راجع به سپاسداشت و خوبی های کار گفته ام که ببینید و بخوانید. یعنی دست کم بسته ی شنیداری آن را حتما و خواهشمندم و به تاکید خواستارم گوش دهید . به عنوان استثناء هم شده بسته را آنجا گوش دهید. در این ستون بازگو نمی کنم. 
2-  عصای پیری نوشته ی احمد محمود در کاروان مهر شماره 31 که محسن پاک پناه شنیداری کرده بود شنیدم. تلخ بود. 
3-  سرگرم دو نوشته درباره ی هوش مصنوعی هستم و البته تب و تاب بازی امشب. سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  سیمون ویل می گوید هر کس اسکندر را تحسین کند دارای روحی پست است.
2-  من می گویم نفرین به شمشیر، به تفنگ، به توپ، به تانک، به گلوله، به کلاش، به شوکر، به گاز سمی، به دستبند و پابند البته نه از آنهایی که زینت بانوان هستند. آن یکی های دیگر نفرین به گل کینه، به خشم و خروش به درگیری های فردی و شخصی، به کم خردی و بی اخلاقی. آری نفرین به اسکندر ...سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی

درود
1-  نادر ابراهیمی در آتش بدون دود می نویسد: پیر اشتباه نمی کند اما چیزی را جلو نمی برد. جوان اشتباه می کند اما دنیا را به پیش می برد. 
2-  برتر می دانم در نقد نویسی همیشه جوان بمانم تا اگر حتی اشتباه کنم که البته تاوان و مجازاتش را خواهم داد شاید چیزی به پیش رود.
3-  کامو که اخلاق مدار است می گوید که اخلاق را در زمین فوتبال و صحنه ی نمایش به دست آورده همین.
 سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  بالزاک: نبوغ به همه چیز شبیه است اما هیچ چیز شبیه آن نیست. سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  نیچه آن جامعه را مطلوب می داند که در آن قاضی فرمان نراند بلکه فرمان از آن آفرینش گران باشد هر نوع آفرینشی .
2-  کامو هنگام گرفتن نوبل (1957) از (نه)  گفتن و انکار می گوید . از خدمت نویسندگی به حقیقت و آزادی و از اینکه نویسنده ی واقعی به نوشتن بسنده نمی کند. 
3-  ساده کنیم یعنی کنش گر بودن نه با خشونت. 
4-  یادمان نرود عدالت هرگز با خشونت ورزی به دست نمی آید. سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی 
درود 
1-  سینماگران می گویند نقش بزرگ یا کوچک نداریم اما هنرپیشه ی بزرگ یا کوچک داریم .
2-  بر همین پایه شاید بین پرونده های بزرگ و کوچک دگرسانی چندانی نباشد اما آموخته و اندوخته ی بزرگ یا کوچک داریم. برکشیدن امور حقوقی اجتماعی شناسیک و جامعه شناسی و همین است که دادفران را خواه در پرونده ی کوچک دادفری کند بزرگ . بر همین پایه همه ی برگ های همه ی پرونده ها را در ستون کارنامه ی دادفری از این پس خواهید دید. سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری  

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی
1-  بیشتر گفته ها را در بسته های شنیداری دیشب و امروز صبح در ستون پرسه زنی بشنوید.
2-  این چالش فلسفی که هستی ما آگاهی را تعیّن می بخشد یا آگاهی ما هستی ما را همچنان گشوده است . از دکارت که می گوید می اندیشم پس هستم ...
3-   گفته ی خودم این است هستم پس می نویسم . کنش گری می کنم، مسئولیت می پذیرم، نقد می کنم، رفاقت می کنم، عشق می ورزم و... سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  به جز چند تن از میان دادرسان و دادفرانی که با من دوستند و مستقیم و غیرمستقیم، صریح یا ضمنی، البته با تایید گفته هایم خواستند که پی دردسر نباشم و سری را که درد نمی کند دستمال نبندم، دوستان بسیاری به کاری که می کنم دلگرمم کردند. گوشه ننشینم و در کنار کار علمی و پرونده موکلین به عنوان شهروندی حقوق خوانده پای حق مردم بایستم. 
2-  در میان ایشان دادفرانی هستند که تنها نوشته هایم را پی می گیرند و دوستی و آشنایی دیگری نداریم. مشتاقانه حاضرند وکالت مرا بپذیرند. وقتی که گفتم ممکن است این پذیرش وکالت کمترین دردسرش ذهنیت برای دادرسان بوده و بر پرونده های وکالت ایشان موثر باشد و کمی شوخی و مبالغه هم کردم گفتند برایشان مهم نیست و یاد گرفته اند برای حق خواهی و حق جویی هزینه بدهند. بویژه آنها که کمتر آشنا بودند و جوان هم بودند دلگرم ترم کردند.
3-  دلگرمی های همسرم که پیوسته و همیشگی است درکنار آسایش و آرامشی که برایم ایجاد می کند تا وظیفه ی شهروندی و بشری خود را انجام دهم. خود او نیز با تالیف و ترجمه می کوشد اعتراض مدنی را به کودکان یاد دهد. شاید نسل بعدی نقد کننده و نقد پذیرتر از ما باشند. اصلا این آموزه ها باید وارد دانشکده حقوق شود تا فقط حقوقدانان تکنیک عافیت طلب نداشته باشیم .سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  اکرم بهرامی در مجله ی انشاء و زندگی شماره 153 تیر 1402 نوشته به پارسی برگردانده در اهمیت نویسنده 15 دلیل آورده . کوتاه است بخوانید.  افزوده ی من بر آن این است؛ هستم پس می نویسم. این هم دلیل شانزدهم.
2-  آن اندازه دلیر نیستم که بگویم اعدام یک قاضی نوشته ی ایتالو کالوینو را بخوانید . پس می گویم آخرین روز یک محکوم از ویکتورهوگو را ببینید. برای دادرسان و دادفران باهوده است.
3-  نیز آنچه امیل زولا در پرونده ی دریوس در فرانسه انجام داد نمونه ی اخلاقی و روشنفکرانه ی یک نویسنده است. حقوقی ها ببینند و چیز یاد بگیریم.
4-  درباره ی کارهای روزمره در کارنامه ی دادفری خواهم نوشت.
5-  و نقشه ام برای آوردن یکان یکان پرونده هایم در ستون کارنامه ی دادفری که آن را به زودی آغاز خواهم کرد. سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  برای شادباش زادروز مولا به فرستادن پیامک بسنده نکرده و به محمود کاظمی زنگ زدم. بیش از یک ساعت گپ زدیم.
2-  با استاد از خیلی چیزها گفتیم از مجله های دانشگاهی، چاپ مقاله ها... گرچه در برخی موضوعات برای نمونه ارزشی که برای ترجمه در ذهن من است و او کمتر بدان بها می دهد هم داستان نبودیم اما گفت و گو خوشایند بود.
3-  استاد محمود وکالت نمی کند اما از دادگستری آگاه است. درباره ی تلف حکمی گپ زدیم و استفاده ی بجا و نابجا از آن.  قرار شد دادنامه ها را بفرستد با یادداشت های کوتاهی بر آنها. اگر نفرستاد لابه لایگفته هایم باورهایش را خواهم گفت. خودش بگوید بهتر است. 
4-  اما مهمترین دستاورد آنکه درباره ی اصلاح قانون مدنی فرانسه در 2016 و ریشه ی ماده 265 خودمان از او پرسیدم. قانون قدیم و جدید فرانسه پیش چشمش بود. گفت که ماده ی قانون پیشین که حقوقدانان آنان را ریشه ی ماده 265 دانسته اند در قانون جدید نیست و حذف شده. سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  دکتر کاتوریان شفاهی گفت که پیشنهاد کتاب قانون مدنی در نظم حقوقی کنونی را وامدار همسرش است. نمیدانم این سپاسداشت را جای دیگر گفت یا نوشت اما ما شاگردان سپاسگزار همسر استادیم. گرچه این کتاب ابداعی نیست و در فرانسه نمونه ی پیشین دارد. 
2-  همسرم به من آموزاند  که کار نقد را بی توقع حمایت از دور و نزدیک بر پایه ی خواست و توان خویش پیش ببرم. چشم به راه نمانم کسی رأی می فرستد یا نه و...
3-  دادنامه های امروز و کنش و واکنش ها را خودتان خواندید. 
4-  اما دوستانم نگران نباشند به اندازه ی بسنده و بیش از آن داده گردآورده ام که در بدترین حالت و بدبینانه ترین موقعیت گفته هایم نشر اکاذیب نمی تواند باشد پس در هیچ دادگاه شایسته ای محکوم نخواهم شد. شایسته به رسیدگی از جهت حقوقی و قضایی و شایسته ی وجدانی و اخلاقی دادرس.
5-  درباره ی پنداشت داشتن ارتباط با دستگاه قضایی در دید مراجعانم دربردارنده ی همکاران و مردم، کنش و واکنش ها، فرآیند و برآیند چند خاطره دارم که در بسته ی شنیداری پیشکش خواهم کرد. دست کم به گونه ی نسبی پاک ماندم  و تقدیر هم موافق تدبیر من شد و یاری کرد در هیچ دامی نیفتم. بحث گشوده است. بپرسید تک تک را پاسخ می دهم. سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  درباره ی آری گفتن به زندگی و سپاسداشت خود، طبیعت و هستی نوشتم. به کلیت زندگی باید آری گفت. 
2-  اما یادم می آید در آدینه از قول هاول روشنفکر چک خوانده بودم در کشوری که نمی توان (نه) گفت انسان ها به گله های رام تبدیل می شوند.
3-  پس نه به اعدام، نه به دخالت رئیس دادگستری تهرانف نه به دادنامه های نادرست، نه به دستبند، نه به اقرار در پرونده های کیفری، نه به جرم زایی و جرم انگاری، نه به ساختارهای سلب کننده ی آزادی، نه به قرارهای نامتناسب کیفری، نه به قرارهای منجر به بازداشت، نه به حبس، ...
4-  حتی در روابط بین فردی هم به بی نظمی های همکاران، به غیرحرفه ای بودن رفتارها، به عدم اتحاد، به نقد نکردن و به خیلی چیزهای دیگر نه می گویم.
5-  برای گریز از ریا و دو رویی گاه حتی به خواست ها و درخواست های دوستان هم باید نه گفت حتی در شخصی ترین و خصوصی ترین روابط. آری گویی به زندگی از درون انسان می آید. نه گفتن تمرین می خواهد.
6-  درود بر شجاعت و شرافت محسن برهانی. گرچه او هم نقدناپذیر نیست و با عملکردش در پرونده ی شورا و شهرداری لواسان در دادسرا به عنوان وکیل شهردار هم داستان نبودم و نقل و نقدش بماند برای جای دیگر اما شرافت و شجاعتش در نقد اعمال سلب کننده ی جان و آزادی آدمیان ستودنی است. سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  یادم رفت بگم گریشام هم داستانهایش را که از واقعیات حقوق برگرفته البته با نگاه ضد آمریکایی در پایان با عشق تمام می کند و عشق ، عشق میان دو تن می شود سرمنزل مقصود.
2-  پس از همه ی کشمکش ها و نقد دادگاهها و حتی وکلا عشق کارساز و راهگشا می شود. ساده است اما سطحی، آبکی و دم دستی نیست. دست کم پرونده ی پلیکان را که برگردانش هم عالیست بخوانید و در این باره با هم گفت و گو کنیم. سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  اگر نافرمانی مدنی کاریست گروهی، نقد دست کم اعتراض وجدانی که هست. عملی فردی است برای رفع تنش و بهبود جامعه. اعتراض وجدانی کنیم. 
2-  دستم نمی رود خیلی چیز بخوانم. فلسفه ی آرنت کند پیش می رود. تاریخ شفاهی حقوق به دلیل نبود یکی دو ترک از گفت و گو با دکتر الماسی دل چرکینم کرده
3-  دیشب کاشفان فروتن شوکران را از شاملو با صدای خودش شنیدم. برای هزارمین بار چه صدایی، چه لحنی، چه شعری . پس امروز می روم زیرآفتاب که مفهوم بی دریغ عدالت است. مبارزه دربرابر تندر و مردن و خانه را روشن کردن. دست کم آنجاها عدالت را آنگونه پیدا کنم. شاملو درباره ی عدالت چیزهای دیگر هم گفته . عشق را بر آن برتر دانسته . دادم با خط نوشتند 20 سال پیش تا پیش چشمم باشد. سه گانه ی اخلاقی ملکیان یعنی عدالت، شفقت و عشق را هم بخوانید.
4-  دیشب جسته گریخته حرف زدم. خودم هم نفهمیدم چه گفتم. اینگونه نفهمیدن گاه ژست رونشفکریست. انگار چیز مهمی گفته ای که خودت هم نمیفهمی آن را . به هگل نسبت می دهند. به نظرم این عیب است نه افتخار اما استاد کاتوزیان هم به پیروی از هگل درباره ی کتاب مبانی تعهدات خود سرکلاس شوخی جدی گفت که برخی بخش ها را نمی فهمد. اینگونه نوشتارها در بویژه سیاست و معرفت شناسی خطرناکند. پوپر در جامعه ی باز بخشی از کتاب هگل را می آورد و نشان می دهد که جملاتی بی سر و ته و بی معنی هستند. گفته های دیشب من در بخش هایی چنین بود. گرچه هگل دوستان مانند جواد طباطبایی می گویند که پوپر نفهمیده. بگذریم . چیزهایی گفتم یکیش هم فهمیده شود مرا بسنده. سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی
با سپاس از سید عبدالرحیم ترابی 

درود علی جان صابری عزیز
من تقریبآ در گروه جزو ساکتین هستم و بیشتر خواننده حرفهای دوستان معاشر هستم و از این معاشرت و عشرت به قول دوست عزیزم بهره وافر می‌برم تا بهتر زندگی کنم.
ناخواسته و یا صادقانه بگویم در حرکتی بیشتر خواسته در راهی قرار گرفتم که درد بسیار دارد برای من اما به سان دونده ماراتنی که در واحد آخر دو قرار دارد علیرغم خواهش نفسانی برای توقف و استراحت، خواسته‌ام بر ادامه راه است هر چند که عضلاتم همراهی کامل ندارند چرا که بیشتر انرژی آنها را گرفته و سوزانده‌ام. 
اینها را گفتم تا به اینجا برسم که بگم در این واپسین واحد دوی ماراتن این مرحله از  زندگیم، خواندن پرسه‌زنی‌های روزانه‌ی تو حکم یه نوشابه‌ی انرژی‌زا و قوت قلبه برای من و چقدر خوشحالم که موهبت حضور و وجود توی دوست و همکلاسی زلال و بامرام را خداوند رزق و روزی من کرده. تو را سپاس و خدای تو را هزاران بار شکر
نوشته‌های تو را همیشه با طعمی خاص و ژرف دیدم و می‌بینم . 
چرا که نه تصنعی است و نه برای خودنمایی. بلکه نوشیدنی گوارایی است که دوست معاشری هر روز با صمیمانه‌ترین مهربانی و با سخاوت تمام در مجمعه معاشرت پیشکش عشرت دوستان می‌کند. 
مهرت افزون، سلامتیت برقرار، عشرتت افزون و عزتت مستدام باد ان‌شاءالله!

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  در پایان ساعت کاری امروز به یاد این آموزه ی اسلامی افتادم که کشور شاید با کفر پایدار بماند اما بی گمان با ظلم هرگز. 
2-  بی گمان وکالت تنها راه امرارمعاش من است اما تنها، راه امرارمعاش من نیست. گونه ای از اخلاقی و انسانی زیست است .
3-  زندگی دکتر آزمایش پایا و مانا که گفته بود اگر وکالت فقط راه امرارمعاش باشد هیچ برتری بر دیگر شغل ها که ندارد هیچ شاید نانوا که نان دست مردم می دهد کارش برتر باشد. پس وکالت فقط شغلم نیست . نشود انسانی و اخلاقی گفت و نوشت از آن بروی بهتر است.
4-  برای مجله ی کانون وکلا و برای ستون های داستان یک پرونده نقد رویه ی قضایی و آویزه مقاله بدهید. تالیف و ترجمه . ناداستان را هم راه خواهیم انداخت. خاطرات دادرسان و دادفران.
5-  برگردان های بروز و روزآمد همشاگردی حمید عیدی نجف آباد از آنچه در امور کیفری در فرانسه می گذرد راهگشاست .
6-  گونه های رنج را واکاوی می کردم. دیدم رنج رهگشا هم داریم. شاید شکایت برای من چنین رنجی باشد. رهگشا باشد برای خودم و بیش از آن برای حقوق دیگران.
7-  فیلم هامون را در درونم بازبینی می کنم . سلوکم به رفتار شخصیت اصلی فیلم نزدیک است برای همین بیش از 30 سال است آن را دوست داشته ام. داوری با شما
8-  درود بر دکتر محمدحسین ساکت دادرس پیشین و دادفر کنونی که در ادبیات و طنز هم چیره دست است . تاریخ را فلسفه می داند و خوشبحال دو ور پرونده و وکلای ایشان هنگامی که به دادخواهی پیش او می رفتند. درود بر امیرحسین آبادی ، یحیی جلیلوند، احمد بشیری که کم و بیش سلوک ساکت را پیشه ی خود کرده اند. کاش آیندگان از دادرسان کنونی ما چنین یاد کنند. ایدون باد! سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  درباره ی نیایش و ایمان چیزهایی خواندم. ژست مذهبی نمیگیرم اما از نظر معنوی کمکم کردند. 
2-  نیایشی از علی شریعتی که مخاطب محور است از خدا می خواهد به او تقوای ستیز بدهد و از پرهیز از مبارزه و عافیت نشینی دورش بدارد. ستیز هم تقوا می خواهد. 
3-  پرسشگری تقوای تفکر است. هم پرسش از علم برمی خیزد هم پاسخ.
4-  درباره ی پسند اخلاقی و تجربه ی اخلاقی چیزی خواندم کمکم کرد و آرام شدم. 
5-  باورم به اخلاق فضیلت که ملکیان طرفدارش است نزدیک تر است تا اخلاق وظیفه و یا اخلاق نتیجه
6-  از یاسپرس ارتباط بی حد وحصر انسانی را آموختم . از بروخ فریادرسی انسانی که این دومی خیلی به کار دادرسان و دادفران می آید.
7-  حسن جعفری تبار در نقدی بر هابرماس می گوید که گفت و گو بر سر برخی از اصول ثابت شده و قطعی که بشر در طول تاریخ به آنها رسیده و دست یافته مجاز نیست. منع بردگی ، منع شکنجه و بی اعتباری اقرار در امور کیفری از جمله ی اینهاست. نمی توان با گفت و گو این اصول را منتفی کرد.
8-  با امیر حجازی نامزد انتخابات از بابل گپ زدم و دیدگاهم را درباره ی انتخابات و نقش حقوقدانان در مجلس بیان کردم. هرکس می خواهد بشنود در خدمتم.
9-  از همه مهمتر با همشاگردی رضا احمدوند گپ زدم. فراتر از دانش نظری و تجربه ی معنوی دوستی و گفت و گو با او آرامش بخش است. درمان است . کمک می کند تا بدانی زندگی به مبارزه اش می ارزد. سپاس
پرسه زنی های پیاپی
1-  شعر نماز از اخوان ثالث را بارها بخوانید. پس از درگذست مادرم به پیشنهاد بانوان همشاگردی دوستان لطف کرده آمدند به دفتر (بهمن 99). جز دوستانم محمدرضا بوذری و سعید روایی دیگران همشاگردی بودند. بانوان اشرف طالبی، زهره کریمی و عزیزه قلی یان و آقایان علی سلیم جو، رضا احمدوند، ایرج رضایی، اگر کس دیگری هم بود یادم نیست. مناسبت خوبی نبود اما تسلیت گویی هم می تواند پایه و مایه ی خیر باشد. حتی مرگ برخی ها انسان ها را به هم نزدیک می کند. درباره ی درگذشت منصور گرامی و گپی که با کوروش و مهدی و مدیر زدیم این نکته صادق بود. تا بود دور هم گرد می آورد ما را و درگذشتش نیز چنین کرد. تسلیت گویی برای درگذشت مادر نیز  بهانه شد تا بانوان همشاگردی به جمعمان بیایند. شادباش زادروز علی سلیم جو آمدنشان را نهادینه کرد. پیش از آن تنها یک بار عزیزه قلی یان و خدیجه نادمی به ناهار دفترم آمده بودند. بگذریم. در آن شب ایرج نازنین نماز را برایمان خواند و این یکی نیز مانند چشم بر هم می نهم استاد شفیعی که در کردستان خوانده بود خوب به جانم نشست. کاش بارها و بارها اینها را بخواند و ما و دیگران از شعرخوانیش لذت ببریم . صدا، لحن و توضیح همه عالی . با پایمردی عزیزه خانم پیش از کرونا رفتیم دفتر استاد آزمایش. علی سلیم جو، محمد موسوی مقدم و حمید امیرشاهی نیز بودند. علی آواز خواند و ایرج از سایه و شفیعی شعر. کاش آن اشعار را نیز بخواند. آزمایش هم که عاشق ادبیات . چه یادگارها از آن شب
2-  اما باز خواهشی دیگر. در آستانه از شاملو را کاش ایرج بخواند و سفارش می کنم صدها بار بخوانیم آن را. جایی از آن درباره ی داور می گوید که تدبیر و انصاف ذاتش است و هیأتش زمان. بیشتر نگویم، ایرج بگوید برایمان . کمتر از شاملو چیزی خوانده پیش ما. من گاه مرا تو بی سببی نیستی را زمزمه کرده ام. به یاد فیلم هامون که هرچه بیشتر میخوانم بیشتر می فهمم چرا. سال اول دانشگاه بودیم و این فیلم آمد و عاشقش شدم. سلوک افقی یا سلوک مدرن و ... پیکرتراش نادرپور را هم گاه زمزمه می کنم. در مستندی که میرنصیری از من ساخت و شبکه 4 پخش کرد آمده. 
3-  حمید امیرشاهی زنگ زد گپ زدیم و شاد شدم. دیروز هم با علی سلیم جو، علی طاهری و پژمان گفت و گو کردم. کوه رفته بودند و در گفت و گو انرژی دادند به من . حمید رجبی هم بوده. امروز هم با او گپی زدم و بحث حقوقی کردیم درباره ی صلح در قالب وصیت نامه و... . حمید میرجعفری پسرعمه نیز چیزی پرسید درباره ی خرید و فروش املاک در شمال با سند نداشتن آنها و بنیادی بودن زمین ها و اینکه مردم فریفته ی سند شورایی شدند تا این بازی های بنگاه داران وجود دارد و تا اقتصاد بر ملک استوار است نه تولید و بانک شهر در سیما تبلیغ سرمایه گذاری ملکی می کند هم تورم خواهیم داشت هم بی تولیدی ، بیکارگی و ملک بازی. به هر حال گفت و گو با هر سه حمید با یادآوری خاطرات شیرین هم خرسندی درونی آفرید و هم خوشحالی و شادی بیرونی . تا باشد این دوستی ها و شعر، شور و شعور. سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  پادکست حقوق منابع طبیعی که شهریور پارسال ( سه شنبه 15ام) برای وکیل بار گفته بودم منتشر شد آن را در اینستاگرام بشنوید. درود بر سارا باقری و آرش کارآزما که این نهاد را در جامعه ی حقوقی برپا کردند و پایدار نگه داشتند آن هم در جامعه ای که همه چیز شتاب زده می آید و می رود . بیش از یک سال و نیم کار گروهی کردن کمتر دیده شده. پایا و مانا بمانند. نیز درود بر قدرت عموزاد دادرس دیوان عالی و حمیدرضا رضایی دادرس فرهیخته و همکار علمی جدی با سایت ما که برای دوستان وکیل بار سخنرانی کردند هر دو به خواهش من. عیسی امینی ،مرتضی شهبازی نیا، محمدرضا پاسبان، محمد موسوی مقدم نیز به خواهش من آنجا سخن گفتند. از بچه های دفتر فرهاد نژادرفیعی هم تشکیل شبکه ی ارتشاء و پرونده طبری را نقد کرد. 
2-  چهار بسته ی شنیداری آخر هفته آماده کردم و درازدامن. چیزهایی گفتم بشنوید.
3-  درود بر همه ی دادرسان و دادفرانی که در کنار کار خویش همکاری علمی می کنند و این دو گانه را شکسته از مرز آن گذاشته اند . حامی عدالت هستند نه شاکی از یکدیگر . امید که روز به روز بیشتر شوند. گسترش این رویکرد اخلاقی آموزش می خواهد و تغییر نگاه.سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  آرنت می گوید هر انسانی به دنیا می آید تا از نو آغاز کند.
2-  دنیا شاید جای خوبی نباشد اما زندگی به مبارزه ای که می کنیم می ارزد. اینگونه نیست؟
3-  کامو: زندگی خود هیچ نمی ارزد اما هیچ چیز دیگر نیز به اندازه ی آن ارزش ندارد. 
4-  با کمترین سردرگمی ذهنی، حسی و عاطفی و بی نگرانی پیش به سوی روشنگری و آینه گی در جامعه ی حقوقی.
5-  در تاریخ شفاهی وکالت می پرسیدیم چه نسبتی بین موضع سیاسی و اخلاقی شما و انتخاب موکل هست؟ سعید مرتضوی بیاید یا احمدی نژاد می پذیرید؟ اگر آری چرا و اگر نه چرا ؟ نوع موضوع مثلا اینکه پرونده ی مطالبه ی وجه باشد یا اختلاس تاثیر دارد؟ پاسخ ها را در کتاب ببینید به ویژه که جلد دوم در راه است.
6-  من هم بر صندلی گفت و گو شونده نشستم(چهارشنبه 12 تیر 1398) و چون خودم از پاسخ برخی بزرگان ناخشنود بودم کوشش کردم به دقت و ریز پاسخ دهم. نمیدانم کی چاپ خواهد شد یا اصلا خواهد شد(آموخته ها یا اندوخته ها یا قالبی دیگر) 
7-  اما چون پرونده ی حسن قاضی زاده ی هاشمی نزدیک به دادنامه شدن است می گویم که هنگامی که وزیر بهداشت بود به عنوان شهروند نقد زیادی بر او نداشتم. به عنوان عضو شورا ژست هایش هنگامی که به زنی سر چهارراه کمک می کرد و دوربین سیما انگار تصادفی! آنجا بود نقد داشتم. به عنوان وکیل خون های آلوده با اینکه  عادتم نبود موضوعات غیر شهر تهران را به صحن شورا بیاورم و بر خلاف اصولگرایان به ویژه حاج مجتبی شاکری نقد دولت در شورا را درست نمی دانستم هنگامی که وزیر به شورا آمد صبح زود رفتم نشستم تا نوبت اول شوم. از او خواستم که بخش پوزش خواهی دادنامه 1060 را اجرا کند چون در دولتی کار می کند که رئیس جمهورش برای نیم ساعت دیر شدن برنامه تلویزیئونی پوزش خواست. قول داد اما نکرد. از او خواستم برای باقیمانده ی پرونده  خون های آلوده بنشینیم و گفت و گو کنیم نمی دانستم که صادق لاریجانی به او سفارش کرده مواظب صابری و قویدل باش و او و معاونش به گفت وگو تن ندادند. اتحاد مردم شکسته بود. بازی را در دادگاه برده بودند و شهروندان را شکست داده بودند. چون وزیر از قدرتش ممکن بود استفاده نابجا کند با رویکرد نبرد با قدرت در دعوی وزیر با همسایه اش طرف شهروند ایستادم. با محمدرضا بوذری وکیل خانواده ی پورطبیب شدیم. رفتار او را به عنوان وزیر نقد کردم اما بعد که وزیر نبود پرونده خلع ید او در برابر دیگر همسایه اش را پذیرفتم. با رویکردم جور در می آید. دیگر قدرت دولتی پشتش نیست و پدافند از او را به عنوان شهروند می توان بر عهده گرفت. بحث گشوده است. شما هم از باورها و تجربه های عملی خود بگویید. درباره ی دفاع از یکی از شهرداران دوره قالیباف در آن گفت و گو پر گفته ام(رفاقت) و اثرش بر انتخاب موکل تا تکلیف چاپ آن معلوم نشود چیزی نمی گویم اما درباره ی ایده هایم در پذیرش دعاوی فوتبالیست ها و نقش و تاثیر باشگاه طرف دعوی در این راستا بسته ی شنیداری درازدامنی دارم آن را جستجو کرده و بشنوید. بازگو نمیکنم.
8-  با روزبه لک نیا درباره دفاتر اسناد رسمی، اداره ثبت اسناد و ثبت احوال ، درباره ی جعل و خیلی چیزهای دیگر و تاثیرشان بر جامعه ی حقوقی نظرورزی کردیم و خاطره بازی. باشد در بسته ی شنیداری. نیز خاطرات من و همسرم از مشاوره ها بویژه در دعاوی خانوادگی و رویکردهای هنوز سنتی کسانی که مدرن لباس می پوشند بماند جای دیگر. با گفتار راحت تر و بهتر است. بسته ی شنیداری را خواهید شنید.
9-  می گویند در نقد ترامپ نادان در آمریکا بیش از روشنفکران بازیگران کمدی فعال بودند. بازخواست هم می شدند می گفتند شوخی کردیم . دارم به این می اندیشم که به جای نقد نوشتاری تصمیمات قضایی و بر آفتاب افکندن رویکردها با طنز و کمدی کلیپ و نمایش بسازم شاید طعن  و لعن کمتری نصیبم شود و از داغ و درفش بگریزم و مجازات نشوم. انگار نوشتار جدی بیشتر به دوستان بر میخورد. در شوخی همیشه می توانی پس بکشی و انگار در فرهنگ استبدادی مردم نیز نقد غیرمستقیم با تمسخر را بیشتر می بینند و می پسندند. همه چیز سطحی شده دیگر و پرشتاب. اندیشه
ی مدرن که نیامده این ژست های بدش را گرفته ایم. اینگونه نیست؟ شما چه می اندیشید و چه راهکاری را سفارش می کنید؟
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  سریالی ساخته شده برای شبکه خانگی درباره ی زندگی و کار و بار. زوجی که هر دو وکیل هستند. نقش مرد را شهاب حسینی بازی می کند. زندگی لوکس، پول و ...
2-  خوب است به پیروی از شعر حسین منزوی که همایون شجریان آن را با آهنگسازی پورناظری خواند به نام "نه فرشته ام نه شیطان" سریال را چنین بنامیم.
3-  ناسزا به وکلا گفته نمی شود. اما بهتر است کسی بیاید و نقدش کند جدی . چشم به راه شنیدن و خواندن باورهای شما هستم.
4-  درد نان خیلی ندارم. بیم جان هم ندارم. پس می نویسم.
5-  اگر هتی ( از دوست فرهیخته و ادیبم جلیل قیصری شنیدم که پارسی درست این واژه چنین است) نبرد را به ظاهر ببازیم جنگ را در پایان ما خواهیم برد. پس چه باک از ... میان انجمن دارم. دگرسانی نبرد و جنگ را خودتان می دانید. 
6-  هم ناقد و هم خادم هستم برای درست اندیشیدن. 
7-  برای جامعه ی حقوقی جراح هرگز نیستم اما روانکاوم پی ژرفا . ته دعاوی روزمره پی آسیب ها می گردم. روان و رویکرد دو ور دعوی و دادرس و دادفر را می کاوم و بر آفتاب می افکنم. کلی گویی نمی کنم و دردها را به یک درد فرو نمی کاهم. تاجایی که بتوانم درمان کوتاه مدت یا مسکن و درمان بلندمدت هم پیشنهاد می کنم. زمین را آماده می کنم برای بازی روانشناس، جامعه شناس و اقتصاد دان از کف خیابان مواد را می آورم 
8-  اگر تقریر حقیقت نتوانم کرد دست کم می کوشم مرارت های عینی و ذهنی مردمم را تقلیل دهم. با آگاه سازی گفت و گو بر آفتاب افکندن و آموزش . گاه پذیرفته نمی شوم برچسب می خورم اما چه باک . یا راهی می یابیم یا راهی می سازیم سپاس.( درباره سریال نقد و نظر یادتان نرود)
درود
1-  روشنفکری را رها کنیم. روشنگر که می توان بود نه؟
2-  بارها نوشتم که با چراغ وآینه استاد شفیعی را بخوانید. البته تبلیغ نوشته های ایشان شاید بزهی دیگر بر گناهان پیشینم بیافزاید! به هرحال اگر روشنفکر و چراغ نیستم که بی گمان نیستم برای تصمیمات دادگاهها آینه که بوده ام نقش ها را راست بازتاب داده ام . خود شکستن که دشوار است پس چاره نیست جز آنکه آینه را بشکنند.
3-  سارتر روشنفکر را چون ریگ می داند در کفش جامعه که وجدان جامعه را قلقلک می دهد. در حقوق این کمترین نقش و تعریف را هم نمی پذیریم. 
4-  بالای برج ننشسته ام. خوشبختانه یا بدبختانه نمی دانم درگیر پاسخ و پرسش های دعاوی عمه و زن برادر، دعوای خیارشرط و ... هستم . جامعه را خوب میشناسم اما به گفته ی یوسا نوشتن برایم شده چون کرم کدو. نمی توانم روزمره باشم و آسیب شناسی نکنم. به لباس و ادای مدرن کاری ندارم. هنوز مردی برای مشاوره دعاوی خانوادگی با همسرش با خواهرش نزد من می آید و خواهر به جای اومی گوید به این بهانه که مرد ساکت است. انگار اینجا دادگاه است. هنوز پدر و مادر زوجین به جای آنها سخن می گویند. ماشین ها لوکس هستند اما نگاه ها قبیله ای وکلنگی. این ناساز به دادگاهها هم راه یافته و دادرسان و دادفران را آزار می دهد . مگر می شود سرت را بیندازی پایین دعاوی مهریه را بپذیری ، به خواهر و مادر و پدر زوجین مشاوره بدهی و تازه بگویند حقوق خشک و سنتی است. تکنیک را کمی بلدم اما درد و دغدغه خیلی دارم. اینگونه نگاه مجازات شدنی است نه؟! چون به گفته ی فوکو با قدرت درگیر میشوی و قدرت است که باور اکثریت را شکل داده . اقلیت جسمی و فکری که باشی همین می شود. 
5-  درود بر حسین طالع  که برای تبلیغ دوره 27 انتخابات کانون گفت و گو کردیم و قرار گذاشتیم مشترک تبلیغ کنیم. همانجا نقد رای شد. ابزار تبلیغم و به جای چیزهای کلی دادخواستم را برای انتشار فرستادم(شرح یک دعوی) و درود بر رامین وفاتبار که بیش از 5 سال نگاشته های مرا منتشر کرد.سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  جایی خواندم که یکی از روشنفکران اروپای شرقی گفته بود هرچه جامعه توسعه و تکامل یافته تر باشد نیاز به روشنفکر در آن کمتر است. 
2-  روشنفکری هم می دانید یعنی نقد، یعنی کنش ، یعنی گفتن و نوشتن  یعنی جداکردن نیاز از خواسته. راست و ناراست. همسرم کوشش می کند این مفاهیم به کودکان یاد داده شود. از بزرگسالان ناامیدیم. 
3-  استاد ملکیان روشنفکری و حقیقت را خوب شرح کرد بشنوید.
4-  اندیشیدم خدا را شکر ما آنقدر پیشرفت کرده ایم که نیاز به روشنفکر و نقد حقوقی نداریم.  نقدکننده را باید به شدت مجازات کنیم اینگونه نیست؟!
5-  در بسته ی شنیداری در قالب درود و سپاس چیزهایی می گویم. امیدوارم آنها را نقد ندانید. چرا که نیاز به نقد نداریم. اینها را درود و سپاس بدانید تا اینگونه از چنگ مجازات رها شویم . غلامعلی داستان سعیدی سیرجانی که یادتان هست؟
6-  دیشب چیزی شنیدم درباره ی پیگرد قضایی اقرار و خودکشی بعدی متهم. حتما در ایران که نبوده، بوده؟! به هرحال چیزی خواهم خواند درباره ی خودکشی. شاید چیزکی یاد بگیرم سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  پیرو آنچه صبح نگاشتم و چیزی که درباره ی قرار و حکم پوشیده گفتم دادنامه ی دادگاه استان آمد . سرراست داستان را در کارنامه ی دادفری ببینید.آیا دادگاه تجدیدنظر هم نشر اکاذیب کرده؟؟؟!!! عملش توهین و افتراست؟؟؟!!!!
2-  به فلسفه آویختم. چنگ زدم و چیز خواندم. درباره ی فلسفه و گردشگری. گردشگری نسل اول برای تفریح بوده و لذت. گردشگری نسل دوم فرهنگی بوده و برای دیدن جاذبه ها اما نسل سوم در این قرن گردشگر را روادار بار می آورد و دیگرپذیر.گردشگری خلاق نام دارد. یادمان نرفته که محسن ایزانلو حقوقدانی باهوش و به نام و با پشتکار در واکنش به نوشتار جواد فراهانی که سخنرانی حقوق و ادبیات ایزانلو در دفتر ما را 99 درصد تعریف و تمجید کرده بود و یک درصد نقد برنتافت . خشمگین و ناراحت شد و البته جواد پاسخی علمی داد. در این دفتر حقوق عاشقانه و حقوق کامجویانه حسن جعفری تبار را باز جواد فراهانی به نقد نشست. نمیدانیم جعفری تبار آگاه شد یا نه. واکنش منفی ندیدیم. اگر استادی را از نقد علمی شاگردش آشفته می شود دادرس نشسته بر صندلی فرمانروایی امر و نهی به ویژه در دادگاه کیفری تکلیفش روشن است. در کنار داده های علمی که آن هم البته روز به روز کم می شود باید به گسترش اخلاق دادرسی و دادفری و رواداری در برابر نقد و چالش بپردازیم و با گفت و گو تاب آوری را تمرین کنیم.
3-  و اما چیزی امیدوارکننده در پهنه ی اخلاق بگویم . مهتاب سحابی سلطانزاده که کارآموز من نبوده اما از آغاز سخت کوشانه به دفتر ما رفت و آمد کرده، گرچه در زمانی نتوانستیم در دادفران شکیبا همکاری پیوسته با او کنیم پرونده ای را در اعتراض به رای کمیسیون ماده 56 در لواسان به او دادیم. با دستمزدی ناچیز پیگیری کرد و نتیجه گرفت. موکل برای دعوی الزام پیشش رفت. در حالیکه می توانست ما را آگاه نکند یا اگر آگاه هم می شدیم شاید نمیخواستیم یا نمی توانستیم مانعش شویم در این روزگار بزن برو و غرور کاذب دادرسان و دادفران فروتنانه موضوع را با ما درمیان گذاشت تا ما تصمیم بگیریم او وکالت کند یا نه ؟ با چه دستمزدی؟ و سهم هریک از موسسه و وی چه اندازه باشد. به خود بالیدم که چنین همکارانی در کنارم هستم. پایا و مانا باشند.
4-  و باز از سویه ی خوب حقوقدان بودن بگویم. فردا 25 دی چهل و پنجمین سالگشت مقاله ی دکتر مصطفی رحیمی در روزنامه آینده است. نگاشته ای که دیده و خوانده نشد و حتی استاد کاتوزیان مخالفش را نوشت که حزب جمهوری اسلامی سیصدهزار نسخه کپی کرد و به مردم داد. روشن بینی مصطفی رحیمی و حسین مهری را شاهرخ مسکوب و عباس میلانی نشان داده اند. رحیمی حقوق دانی تیزبین، ریزبین و آینده بین . درود بر شرافتش و روحش شاد.مقاله ی او هنوز هم خواندنی است. سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
پیشکش به یاد و خاطره ی استاد بهروز اخلاقی . بهروزیست که اخلاقی بود و اخلاقی ماند.
1-  ما که به گفته ی همایون کاتوزیان جامعه ی کوتاه مدت هستیم در ورزشگاهها در کسری از ثانیه امپراطور را باحیا کن رها کن جا به جا می کنیم. در سیاست هم وضع از این بهتر نیست. زنده باد،% مرده باد و روحت شاد فلان شاه . انگار هر اندازه شاه یا شیخی مستبدتر و زورگوتر روحش شادتر. چون نانوا را در تنور انداخته یا چندکیلومتر خط آهن ساخته . درودها پیشکش او می کنیم. از اینور بام فریاد حقوق بشر که دزد را دست نبرید اما هیچ گاه روحت شاد به اهل فرهنگ پیشکش نمی شود. با جریان آب شنا نمی کنم حتی اگر نتوانم بر خلاف روم. پس روحت شاد پیشکش به عزت الله عراقی ، ناصر کاتوزیان ، جواد واحدی، بهروز اخلاقی ، اسلامی ندوشن ، محمدرضا نامنی و خیلی های دیگر از اهل فرهنگ . نقد اندیشه و کارشان جای خود اما یادشان گرامی.
2-  طنازی استاد اخلاقی در گفتن از ماجرای ازدواجش شنیدنی است. نقش استاد درودیان در این باره و ... نیز آن حقوقدان خارجی که به ایران آمده بود و پی دیدار با گوگوش می گشت. هرچه از اخلاقی یادم بیاید خواهم گفت و نوشت.
3-  اگر پیشکش کردن کتاب نگاشته شده به دست رامین جهان بیگلو و بابک احمد به همسرانشان را در عالم خشک حقوق لوس بازی ندانیم که گویا استاد کاتوزیان چنین می اندیشیده بر ما شاگردان این اساتید واجب است حال که کتب آنها پیشکش به همسرانشان نشده یا کمتر شده نقش این زنان را نادیده نگرفته ، سپاس ها پیشکش آنها کنیم. پس اکنون رواست درودی بفرستیم به همسر استاد اخلاقی که پا به پای او در کارهای علمی استاد نقشی کارا داشت. باشد که این رویکرد سپاسداشت به همسران بزرگان چه از سوی خود ایشان چه از سوی ما دیگران پا بگیرد و مانا شود. سپاس .

 

پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  کتاب فلسفی را که می خواندم بد ضبط شده بود. معصومه کاکاوند در بخش نابینایان کتابخانه ی حسینیه ارشاد شنیداری کرده بود پر از غلط. هزارتا از آنها را به یاد سپردم که در جای خود خواهم گفت. بگذریم. مگر می شود از کتاب برای نابینایان گفت و 23 در سالگشت درگذشت استاد محمدرضا نامنی را فراموش کرد. بنیان گذار موسسه عصای سفید که زود رفت و کارهایش ناتمام ماند. روحش شاد 
2-  همشاگردی رضا شبرنگی تلفن کرد. پندم نداد. درس اخلاقی نگفت اما با رشته ی پنهانی که ما را به هم پیوند می دهد و زلالی جوانی ورودی های 69 را به خاطر می آورد از فرهنگ قدرناشناسی گفت و 19 دی سالگشت درگذشت هاشمی رفسنجانی را نمونه آورد. نیز نقد ناپذیری اهل قدرت حتی مقامی در یک منطقه ی کوچک را آسیب شناسی کردیم. دلگرم و پشت گرم به نگاه های سنجش گرایانه ی دوستانم هستم 
3-  با همسرم درباره ی اصول نقد و گفت و گو گپ زدیم و کارهایی را که برای آموزش این مفاهیم به کودکان و نوجوانان انجام می دهد. امید که نسل بعد هم ناقدان و گفت و گوکنندگان بهتری از ما باشند و هم شکیبایی و تاب آوری در شنیدن نقد را بهتر بیاموزند. چاره ای جز خوش بینی و امید نیست.
4-  نمیدانم تاب شنیدن نقد کم شده و واپس رفته ایم یا من اصول نقد را فراموش کرده ام. داوری با شما. می دانم سید مفید کلانتریان کسی بود که در یک پرونده سه نقد گوناگون بر کارش نوشتم. به یاری حسین طالع در سامانه ی رامین وفاتبار منتشر شد. با دستان خودم پرینت گرفتم و به او دادم نه تنها شکایت کیفری نکرد بلکه خواند و گفت و گو هم کردیم او هم اینجا و آنجا دادخواست های مرا نقد کرده. دوستی مان پابرجاست و محکم تر هم شده . همشاگردی کارشناسی ارشدم رسول دوبحری را در پرونده ی خون های آلوده به عنوان دادرس دادگاه پژوهش به چالش کشیدم . همایون رضایی نژاد ، مهرداد یزدانی، محمدحسین سمیعی ، عطا قیصری ، علی علیپور و بسیاری دیگر از دادرسان دادگاه استان را مورد نقد قضایی قرار داده ام . استقبال هم کرده اند . یوسف یعقوبی محمودآباد هنگامی که در شعبه 126 دادگاه نخستین بود خودش دادنامه اش را به دست یکی از کارآموزانم داده بود تا ببینم و نقد کنم. دستاوردش شد چیستی خون بها که دیده و خوانده اید. جناب رضوانی، ابوالقاسم خانزاده، حسین محمدخانی ، جناب فوادیان ، کرمی و آنهای دیگر که در پرونده خونهای آلوده شکایت کردند ره به جایی نبردند .
5-  جدا از حاشیه و اینکه شاکیان خودشان گفتارم را شنیدند یا کسی میانجی بوده خوشحالم که نقدم دیده شده اگر بزه است تاوانش را خواهم دادو اگر نباشد بی گمان زیان معنوی من را دادگستری جبران خواهد کرد.
6-  نوشتن و گفتن درباره ی دگرسانی شرایط دادخواست و دعوا و اعتراض به قرارهای رد بی گمان بزه نیست. داوری با اساتیدی چون حسن محسنی، عبدالله خدابخش ، مفید کلانتریان و غیره.سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  با همسرم جستاری از سعیدی سیرجانی را خواندیم. به ظاهر برای رهایی از خشکی حقوق اما در واقع بی مناسبت با حال و احوال عمومی جامعه و حال اکنون من که نقدهایم را بر نمی تابند نیست . با مناسبت بودن یا بهتر بگویم مناسب بودن یا نبودن را شما داوری کنید. 
2-  یادتان هست چه اندازه منصف بوده و هستم. در پرونده شخصی خودم در برابر علی خداوردی، یونس راجی چه قراری صادر کرد و هنگام پژوهش خواهی پیش از نقد دادنامه خوبی های دادرس را چه اندازه برجسته کردم. به کارم باور دارم و پشیمان نیستم . پاداش این گیتی و آن گیتی دارد که گرفته ام، می گیرم و خواهم گرفت. این امور جزئی و روزمره چون برگی بر آب کناری خواهند افتاد. ریشه باقی خواهد ماند .
3-  مجموعه ای وجود دارد به نام نام آوران فرهنگ با سرپرستی دانیل کولاک . سرپرستی برگردان به پارسی را خشایار دیهیمی بر گردن گرفته و طرح نو چاپش می کند.  فلسفه ی کامو را پیش از این خوانده بودم. امروز داستایوفسکی را آغاز کردم. کمی فاصله با حقوق هانا آرنت را نیز خواهم خواند. اگر شنیداری شده باشد دیگران را هم. 
4-  چه خوش شانسی که با رفتن پی این گردآمده یاد کامو افتادم. کامو می گوید من سرکشم پس هستم. منم می افزایم سرکشم و عاشق نقد و دلباخته ی نوشتن و بر آفتاب انداختن خوب و بدها. به آنچه خواندم متعهدم و در برابر مردم مسئول پس هستم. چه باک از زندان، شلاق و یا جریمه ی نقدی و در پی آن ابطال پروانه. 
5-  در شورا گفته بودم برای گفته هایم سند دارم و اگر بی سند گفتم بی محاکمه محکومم کنید. دادنامه ی سپاه را که به یاد دارید و دلگیری دوست دادرسمان که همکار پژوهشی این سامانه نیز هست از آن. دست کم چهار پرونده ی دیگر استواردارنده ی گفته هایم است که دوستان آن را بزه نامیده اند. دادگاه شایسته به رسیدگی یعنی تهران هرگاه آغاز به رسیدگی کرد در دادرسی عادلانه و منصفانه بازی و دست را رو خواهم کرد. البته یادمان باشد دوستمان محمدرضا بوذری چه ناجوانمردانه در نظرآباد محکوم شد. اما من نمیترسم. شما همکاران بنویسید و نقد کنید. تاوانش را من میدهم و مجازات می کشم. گفته ی استاد ملکیان را در گزینش زندگی اخلاقی و دادن هزینه برای آن پیش چشم دارم.
6-  اثر برگشتن قویدل به کانون هموفیلی شد پرسش و فراخوان من. گپی زدیم درباره سینمای حقیقت و کشید به بازجویی هایی که هر دو شدیم و می شویم . دوستان همه را به کیش خود می پندارند و سلامت مالی و کار خیر من و مسئولیت اجتماعی هر دوی ما را نمی پذیرند. اکثریت هستند. اقلیت هستیم ما و من چون معلولم اقلیتی دو چندان. داوری اخلاقی با تاریخ و مردمان سند حقوقی هم داریم . 500 میلیون سال 85 خیریه را قویدل برایتان گفته و خواهد گفت. 
7-  سروش دباغ از سلوک مدرن که افقی است و راهیست از خود با خود و نه عمودی بسیار سخن گفته . ایرج و بسیاری از دیگر دوستانم که اگر شایسته باشم دوست دارم خودم هم کنار ایشان جای گیرم با این تعریف در حق خود سالک مدرن هستند. بیافزایم که عافیت طلب نیز نیستم . در روزمره نمی مانم . درد و دغدغه ی مردم را داشته و دارم. پس هستم. باشد که سالک مدرن شوم. سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  جلد یکم سی چهره به پایان رسید. به ظاهر جلد دومی هم در کار است هرکس شنیداری شده ی آن را یافت سپاسگزار خواهم بود بفرستد.
2-  تاریخ شفاهی حقوق جلد دوم را آغاز کردم. یک یا دوفایل از گفت و گوی با دکتر الماسی  حذف شده. نمیدانم درست شنیداری نکردند یا درست نفرستادند. پول بپردازی کار ناقص بگیری. این هم کتابخوانی ما نابینایان.
3-  در کارنامه ی دادفری(410) شکایت قضات لواسان از من را ببینید. جایی که مردم از ناهار خوردن خود یا حتی از ادرار کردن کودکانشان فیلم می گیرند و آن را اجتماعی و ابدی می کنند و سرگرم می شوند نقد کردن جدی تاوان دارد. با تمام وجود پای گفته هایم هستم و تاوان زندگی اخلاقی را خواهم داد. داوری شهروندان اخلاق را از بی اخلاقی جدا خواهد کرد. پچ پچ کنی و پشت سر حرف بزنی کسی کارت ندارد. جدی باشی و اندیشه و باورت را پیش بنهی چوب میخوری . آموزه ی دکتر عراقی با آن لهجه ی شیرین کرمانی در گوشم است که می گفت ما همیشه گفتیم و چوبشم خوردیم.  یادش زنده و گرامی. گامهایمان در این راه استوار. پدافند حقوقی از گفته هایم باشد برای هنگامی دیگر. وکیل هم خواهم گرفت. باور دارم وجود وکیل منطق را می آورد نه برخورد حسی و عاطفی را سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  همشاگردی نازنین احسان جان مظفری پیام دادند که پیشینه ی موضوع را در دیوان پیگیری خواهند کرد و ما را آگاه. 
2-  نیمروز بود که ایرج جان رضایی با پیامک با بیتی از مولانا سرافرازم کردند. خستگی ام در رفت. بیت را اگر خودشان شایسته بدانند خواهند آورد. خواه شایسته ی این بیت باشم خواه نه، ایرجِ مولانا پژوه نشان داد مثنوی در جانش نشسته. تنها نظرورزی و برای درس گفتن نیست. در زندگی عملی آن را بکار می گیرد. رفتارش درسی باشد برای آنهایی که با ژست های  عرفانی مدرن پیرو مکتب این یا آن آقا یا خانم می شوند . سطحی ، زودگذر و شتاب زده برای خودنمایی با غلط املا و انشایی داد سخن می دهند، عرفان را فشرده می کنند و ادعا دارند. ایرج برای بیت بیت آنچه خوانده و می داند جا و جایگاه بلد است . زندگیش پربار 
3-  به لطف و همت آقا مهدی شیرخانی درباره ی دادگاه شایسته به رسیدگی در جرایم نشر اکاذیب و افترا از طریق محیط مجازی دادنامه ای از شعبه 34 دیوان عالی کشور را خواهید خواند . روح جستجوگر او و ایستادنش پای رفاقت در محیطی که گاه دیگر دادفران چنین و چنان می کنند ستودنی است.  شرح ماجرا باشد برای آینده. جایی خواندم که آمریکایی ها نگران حمله ی قلبی هستند اما بیشتر از دلشکستگی میمیرند تا سکته . دلشکستگی از کار و بار دادرسی و دادفری مرا دق خواهد داد مگر آنکه صدای گنجشکانی که صبحگاه و شامگاه گروهی جیک جیک می کنند و اکنون یکی از آن هنگام هاست سرپا نگهم دارد. پروردگار را سپاس که هنوز ایرج و مهدی و احسان و محسن و فرهاد و دیگران هستند. روبرو هر که میخواهد باشد و هر چه میخواهد بکند گو باش و بکن باکی نیست. بروم پی آرامش یابی در صدای پرندگان جزیره.خوش باشید سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  میلانی هم شرقی می نویسد با تعارف، گاه نام ها را نمی آورد و خودسانسوری می کند. برای نمونه می گوید پسر استاد ادبیات. این ویژگی یا با برداشت من این آفت واکاوی می خواهد و سنجش با خاطره نویس غربی ها البته میلانی هنگام چالش با امور شخصی خویش عریان می نویسد. او را هنگام بحث از روابط عاطفی با ندوشن بسنجید فاصله آشکار است.
2-  در ستون شادباش ها برای زادروز دوستم فرهاد چیزی نوشتم با چاشنی آسیب شناسی و چالش فرهنگی بخوانید.
3-  دیروز با همشاگردی محسن فردوسی دوستی از دیار شاهرود گپ زدم . شاد شدم. محسن از آنهایی است که حضورش خنده می آورد و شادی. بی کینه و حسرت و بی تنش و حسد است . بخل ندارد می خندد و آرامش و شادی می پراکند. خیلی خودش است. نقاب و ماسک ندارد و از این جهت همسان فرهاد خضرائیست. زندگی هر دو دراز باد.
4-  زهرا نیشابوری تلفن کرد و درباره ی صلح عمری و مالیات و حق فسخ پرسید. موضوعاتی که ساده اند اما گفته های اساتید حقوق مدنی به کار مردم نمی آیند. سردفترها کار خود می کنند ومالیاتچی ها حرف خود را می زنند. وکلا هم این میان بیکاره و هیچ کاره اند. موضوع عملی و روزمره است اما نه گفت و گوی جدی علمی می شود و نه آموخته ها و اندوخته ها منتقل می شوند . گردابیست حل نشده. کسی پیدا شود و جزوه ساده یا جستاری بنویسد و همه ی فروض را به بحث بنشیند. آیا کسی هست؟ آنم آرزوست. چشم به راه اعلام همکاری همه ی گروهها در این موضوع هستم.
5-  از ماست که بر ماست . رد پای پابوسی و چابلوسی وکلا برای خوشایند دادرسان در شور کردن نقدهایم برای ایشان و بی گمان جایزه گرفتن را  دقیق می بینم سر وقتش سند هم خواهم آورد. ترسی از خوانده شدن و شنیده شدن نقدهایم ندارم. هزینه ی کیفری و مدنی این زندگی اخلاقی را خواهم پرداخت. به جای گفته های کمتر کارای سیاسی سرگرم نقد حقوقی، اجتماعی و فرهنگی هستم و تاوانش بر عهده ی خودم . آن همکاران که دادگاه رفتن را چون زیارت امامزاده ها آداب به جا می آورند کار خود را بکنند و ما که نه پابوس می رویم و نه فحش ناموس می دهیم و بد و خوب را منصفانه به داوری می نشینیم. به گفته ی سعدی صبر پیش می گیریم و دنباله ی کار خویش. سپاس
پرسه زنی های پیاپی
پیشکش به دوست دانا که بسیار بیش از آنچه می گوید می داند جواد کیامهر.
1-  میلانی در سی چهره آنجاها که به رژیم کنونی، انقلاب فرهنگی و ... می رسد  بیشتر ناسزا می گوید تا نقد. برای نمونه نگاشته اش در ستایش از محمدرضا باطنی را بخوانید. هرچند هنوز بر این باورم که خودش و فکر دوستانش پیش از انقلاب را ژرف و خوب می کاود اما درباره ی پس از انقلاب بیشتر ناسزا می گوید تا نگرشی دانشی. خودتان داوری کنید. تاریخ نمی نویسد اما نوشته اش در دانستن تاریخ ایران و روانشناسی مردم درخور توجه است. 
2-  درباره براهنی و مبالغه های او پیش از این با جواد کیامهر گفت و گوها کردم. پس این شماره را به او پیشکش کردم. درباره ی خودش و نقشش در  دوستیمان جای دیگر شاید در زادروزش بنویسم. وامی بر گردن من. 
3-  به بهانه ی ماجرای شکنجه شدن براهنی و موضوع پنکه با همسر کتابخوانم سر ناهار گفت و گو کردیم. کیش فرصت و فضای بهتری است برای اینگونه گفت و گوها. رها می شوی و ... . در پی گرفت زندگی هم کارا هست. گفت و گو جنبش می آورد، همسانی و دگرسانی باور را بازتاب می دهد و در مهرورزی و عاطفه نیز همراهی می آورد. با کمترین اشتراک در اندیشه هم می توان گفت و شنید و پایه ی دوستی و حتی خانواده ریخت. 
4-  گفت و گو کشید به رازهای سرزمین من. همسرم نقدش دقیق تر بود. من هم کتاب را با سور بز نگاشته ی یوسا که به نظرم کوثری به پارسی برگردانده سنجیدم. یوسا حتی برای نگاشتن رمان درباره ی دیکتاتور اسناد دولتی را می بیند و پژوهش تاریخی می کند. براهنی فقط مبالغه می کند چه در نقل واقعیت، چه نگارش رمان . یوسا هم جهان سومی است اما ایرانی نیست و زبانش بین المللی. من البته آواز کشتگان را هم خوانده بودم همسرم نه . به هر حال روزگار برزخی را دوست دارم بخوانم. چرا من شاعر نیمایی نیستم براهنی را نیز خوانده ام. شعرش را نمی پسندم و نقدهایش را نیز. آنچه میلانی گفته را هم بازگو نمی کنم خودتان ببینید. فشرده ی چالش همسرم هم این بود که او درباره ی شخصیت های تاریخی بی سند حرف می زند و مبالغه می کند حتی درباره ی معجزات مذهبی ها. رازها را خودتان بخوانید و داوری کنید. ما دو تن چه اندازه درست دیده ایم. 
5-  می ماند ماده 265 از قانون مدنی که هیچ کس نگفت در اصلاح جدید قانون فرانسه آنها آنجا چه کرده اند . نمیدانم کسی از کسی پرسید و پاسخ نگرفت یا ... . دکتر احسان مظفری هم آموزه خود و تاریخچه بحث در دیوان عالی را نوشتاری نکرد. وامی بر گردنش به نفع دانش پژوهان. 
6-  سپاسداشتی برای بیش از 25 سال دوستی با محمدرضا بوذری(مدیر) که هم هنگام واکاوی و چالش روانشناسیک و اجتماعی و حتی حرفه ای در عالم عمومی و عالم وکالت نیز هست را به وی بدهکارم. باشد برای 27 بهمن زادروزش که در قالب شادباش پیشکش خواهم کرد. سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  داریوش شایگان هنگام درگذشت شاهرخ مسکوب و در بزرگداشت او در خانه هنرمندان گفت که ادعا و تظاهر به درویش مسلکی و گاه ستایش آن آفت روشنفکری ایران است و شاهرخ اینگونه نبود به درویشی باور نداشت . من نیز چنینم. آنچه تولتز درباره ی پول گفته به کنار، آنچه بابک احمدی درباره ی بیرون آمدن هنر و علم و فلسفه از دل سرمایه داری نیز گفته جای خود. پول اگر حتی کمی از آن در فرهنگ هزینه شود هرگز چیز بدی نیست. اما میردامادی گفت که ترجمه زُهد است. نه پول می آورد نه اعتبار دانشگاهی. کار گِل است که دلی انجام می شود. اگر اینگونه باشد من به اعتبار کار همسرم زاهدم و زندگی ما درویشی نیست اما زاهدانه هست. اکنون می فهمم چرا دانشگاهی های حقوق برگردان به پارسی را دوست ندارند. حتی درودیان برگردان قواعد اخلاقی در مسئولیت مدنی را چاپ نکرد و دیگران نیز چیزهای دیگر را . البته اینکه شهیدی کارهای کاتوزیان را ترجمه دانسته آسیب شناسی خود را می خواهد. به هر حال سودای ترجمه در سر نداشتن در حقوق بی گمان دلایل دیگر نیز دارد. پشتوانه فقهی ما و بومی بودن برخی نوشتارها که برگردان را دشوار می کند و سخت خوان . باید از مجید ادیب و حسن محسنی بویژه از نخستین بیشتر پرسید و بیشتر دانست.
2-  از زهد برویم بیرون. سی چهره ی میلانی جز آنجاها که بر پایه ی دشمنی با  روحانیت واژه آخوند را برای تمسخر بکار می برد خواندنی است. برتر دانستن دخالت ساواک در گزینش اساتید بر سهمیه های کنونی تعصب آمیز است و گونه ای حسرت گذشته در آن موج می زند اما آنجاها که نرم خطاهای خود و هم نسلانش را به چالش می کشد و انقلاب زدگی را در کنار ایدئولوژی از بیرون نگاه می کند. ژرف می بیند و در نگارش تواناست. تاریخ را واکاوی می کند. جدی اما در قالب نوشتاری طناز. برای نمونه واپسین واژه هایش درباری براهنی را ببینید. پرسش و پاسخ ها عمیق هستند و درد را نشان می دهند اما از نظر فرهنگی و اجتماعی نمی دانیم سازماندهی غربی خوب است یا رفیق بازی و پارتی بازی شرقی ؟! خرد کجاها خوب است و عاطفه کجاها ؟ این است که می بینیم در این کشور در همیشه بر همین پاشنه می چرخیده، بیستون و چهلستون. مبالغه و دورویی و تعلیق بین شرق و غرب، خواستن سنت و دلباختن به تجدد و کوشش برای گردآوردن آنها که نشدنی بوده و هست . بخوانید و ببینید بی شعار سیاسی میلانی نشان می دهد چیزی که نبودیم هیچ، انقلاب بدترش هم کرد. نمونه ها بسیار است. کتاب را ببینید و گفت و گو کنیم و داوری با شما .
3-  کار روزمره را در کارنامه ی دادفری ببینید گفته بسیار است اما..... سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  از فرا اخلاق و اخلاق توصیفی نه چیز زیادی می دانم نه متخصص پهنه ی فلسفه ی اخلاق هستم تا لازم باشد چیزی بگویم اما کاربست اخلاق هنجاری ناظر به وکالت همیشه مورد علاقه ام بوده. از آن مهم تر اخلاق کاربردی است که در پهنه های صنفی و حرفه ای پای به میدان نهاده. وکالت هم تافته ی جدابافته نیست. کاش همتی کنیم و در این راستا بگوییم و بنویسیم و ترجمه کنیم وحتی خاطرات دم دستی و روزمره را در افقی گسترده ببینیم تا راهی گشوده شود.
2-  دگرسانی برداشت ها درباره ی روشنفکری عمومی و روشنفکری تخصصی را به کناری می نهم. به دومی گرایش بیشتر دارم با این دید که خوانش های میان رشته ای هم یاری رساند تا حقوقدانانی اهل فرهنگ و نه فقط تکنیکی داشته باشیم کم نیستند. اهل فرهنگ که حقوق خوانده اند اما بیشتر از آن گریخته اند. تک و توک مانند حمید مصدق داریم که وکیل بوده و فرهنگی. نه فقط چون شعر می گفت بلکه اندیشه ورز و روشنفکر هم بود. شاید صاحب دردانی چون محمد فرجی که عاشق آموزش و کار نو هستند و البته توده ی حقوقی ها یا به پولشویی متهمشان می کنند یا کارشان را بیهوده می دانند می بایست  اخلاق و روشنفکری در حقوق را گسترش دهند با سرمایه ی مادی و معنوی که همان عشق و عاطفه به کار است در کنار تخصص و گردآوردن همه ی نیروهایی که گاه با هم ناسازگارند. خداکند این نگاشته را ببیند تا بداند هم قدرشناسش هستم و هم درخواستی دارم از او که اهلش است و پایمردی می کند. مرد فرهنگی یا دست کم فرهنگ دوست حقوق و حقوقی ها است. 
3-  به لطف محمد صابری (برادرم) کتاب سی چهره نگاشته ی عباس میلانی را به گونه ای شنیداری دریافت کردم. نمیدانم کی، کجا شنیداری کرده تا مستقیم سپاس گویم. کتاب به ظاهر ساده اما ژرف است و ما را در قالب خاطرات شفاهی و تاریخ و افق های گوناگون آن و آنچه از سرمان رفته آشنا می کند. بخوانید باهوده است.
4-  درباره ی کارهای روزمره اکنون چیزی برای گفتن ندارم .سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  می گویند ننوشتن خفگی می آورد و نوشتن خجالت. حال اگر قرار باشد درباره ی شلاق خوردن هر انسانی چه هنرمند، چه شهروند عادی بنویسی شرم صدچندان می شود. از من که بر نمی آید خودتان ماجراها را بویژه آنچه آن بانوی فرهیخته نوشت و دیدید بخوانید، داوری کنید و بنویسید. تنها گفته ی ملکیان یادم می آید که گزینش هرگونه زندگی آثار و تبعات خود را دارد. نافرمانی مدنی و حمله به قانونی که اکثریت دوستش ندارند و اخلاقی زندگی کردن هزینه دارد اما شلاق خیلی بی رحمانه است. نمیدانم کمکی ها از بازار رشوه در توقیف و آزاد کردن خودروهای محکوم به دلیل حضور بی حجابان را آگاهند و چشم می بندند یا نه. اقتصاد سالم که نداریم. کینز اگر بود لابد تحلیل می کرد که این هم گونه ای بازار است برای داد و ستد مالی. بگذریم.
2-  در پاسخ به دوستم رویا مکتبی فرد برای گزینش واژه هایی در برگردان کتابی از آلمانی که آیا کور و لنگ بگوید یا نابینا و نمیدانم چه چیزکی نگاشتم در ستون حقوق معلولین ببینید.
3-  پیش داوری خیلی بد است. شتاب در داوری و سپید و سیاه دیدن از آن بدتر. 38 بخش از مژده ی کتاب حلقه ی دیدگاه نو را پیدا کرده بودم اگر کسی می داند سرنوشت شماره های بعد چه شده، آیا وجود دارد یا نه خبرم کند. شماره ی 5 درکانال تلگرامی نبود. 4 ، 9 و 11 ناقص هستند.30 را هنوز نشنیده ام و 37 و 38 در رایانه ی من پخش نمی شود. دوباره گوشش خواهم کرد. این ها را چرا گفتم؟ چون در برخی از بخش ها یاسر میردامادی آمد و کتاب معرفی کرد یا چیزی گفت عالمانه و مسلط اما چندجا شوخی نابجا یا کمتر بجا کرد که کاجی کمالی و سروش دباغ و در پله ی پایین تر از آنها کاروان با هوشمندی و گشاده رویی و شکیبایی زهر آن را گرفتند. شوخ طبعی به گفته ی مازلو یکی از 15 عنصر شخصیت سالم است. ایرج رضایی در شگفتانه زادروزم آن را نیکو شکافت اما یاد آنچه در آذر ماه پارسال برای همشاگردی ها گفتم افتادم که بازخورد منفی داشت. پشت سر رفتار کسی را نقد می کنند اما وقتی می نویسی پشتت را خالی می کنند. فرهنگ دو رویی در ایران حتی در میان دوستان فرهیخته . آری انسان ها متفاوتند. هیچ کس حق ندارد استانداردی برای رفتار تحمیل کند اما حتی شوخی در جمع هم قاعده دارد. به هر حال دیشب تا نزدیک سحر در ستایش دموکراسی مایکل پاتریک لینچ را که یاسر به پارسی برگردانده و امسال فرهنگ نشر نو چاپ کرده شنیدم البته معرفی و نقد آن را . میردامادی با لهجه ی مشهدی و آوردن ضرب المثلی از آنجا هم تسلط علمی را نشان داد و هم  از عهده آداب گفت و گو بر آمد. از بحث علمی کوتاه نیامد اما ادب و فروتنی ورزید. نه اینکه شوخی های نابجایش را فراموش کرده و بخشیده باشم. آن ها را باید به نقد کشید و حتی به رو آورد. ویژگی گفت و گوها خواه دوستانه، خواه علمی همین است. بی تفاوتی ممنوع اما بی طرفانه باید خوبی ها را بیشتر گفت و من در کنار نقد شوخی های نابجا با شوق تمام از کار علمی حرفه ای و رعایت آداب گفت و گو از سوی او می گویم و می نویسم تا این خوبی وی بیشتر پیش چشم همه ی ما باشد.
4-  می ماند تصحیح دادخواست دوستی و کارهای روزمره ی دیگر و ناراحتی از شکل گرایی دادرسان و... . دادنامه ها را زیرعنوان ابطال بطلان در سامانه قرار خواهم داد. خودتان داوری کنید. عقد منشاء و از این حرفها.
 سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  درباره ی رخداد کرمان با خانواده های جانباختگان و نیز خود و خانواده ی آسیب دیدگان همدردم. انصاف و اعتدال را دوستم رویا مکتبی فرد پیش چشم داشت و درست نوشت. خودتان در محیط مجازی بیابید و بخوانید و داوری کنید. آسیب شناسی و چالش فرهنگی با آنها که می روند اینگونه جاها به جای خود اما کشته شدن و آسیب دیدن روا نیست و حق کسی نیست. به گفته ی همایون کاتوزیان جامعه ی ما جامعه ی کوتاه مدت است و از همدردی نکردن ما با دیگران قدرت هوده می برد. نوشته ی رویا در نگاه به سنت نذری دادن و باور به لزوم حلال بودن آن که حتی در سفر به کهک از پدربزرگم هم (حاج غلامرضا) شنید و رفتارش را در برخورد با ما دید عالی بود و گویا. بدون تعارف و تکلف. باز هم سفارش بدان که جستجو کنید و خودتان بخوانید.
2-  اما درباره ی خوانده های این روزهایم دو هفته ی پیش که فلج جسمی و فکری بودم . دو سه روزیست که می خوانم همیشه دوست داشتم مسافرکش فرهنگی باشم. رابین هود اندیشه و دلال فکر اما گاه نمی شود که نمی شود که نمی شود. علت دلیل آسیب شناسی شخصی و شخصیتی می خواهد درباره ی من و فرهنگی و اجتماعی درباره دیگران. روانشناس می خواهد و جامعه شناس 
سپاس
پرسه زنی های پیاپی
درود
1-  اکنون گرداگرد من آب های خلیج فارس است. از همه گونه آلودگی از هوا گرفته تا روان انسان ها گریختم. یا بهتر بگویم کمی فاصله گرفتم. دو هفته ی پیش جسمی و روحی بد بودم . ویروس امانم را برید. در موضوعی روانی دو تن در سه گفتار در پوشش دوست، معلولیت را توی سرم زدند و نشان دادند اکثریت همیشه خود را بر حق می دانند حتی در داشتن یا نداشتن چشم سر. از همین ماجرای هفته پیش می توان کتاب نوشت. اگر یالوم بود صمیمانه اما با عزت اعتراف می کرد و ادعا. اما هم اینجا ایران است و هم ما ملت پرمدعا. یالوم شناس هم نیستم چه رسد به یالوم.
2-  هنگام پرواز چهارشنبه چیزی رخ داد که انگار نه انگار از مدرن بودن حتی بویی برده ایم. تنها هواپیما را آوردیم  و نه خدمات ویژه ی آن را. به جای دریافت خدمات مرا آویزان مسافری کردند تا ... این خاطرات هم می تواند کتاب شود و به کار حقوق معلولین بیاید.
3-  خاطره ی شب یلدا و حضور پرمهر خانواده ی امیرشاهی نزد ما را برتر می دانم از قلم مانلی ده ساله بخوانید با ذهن ساده ی کودکانه.
4-  در پرسه (عزا) امیرحسام امیرشاهی که دلتنگش هستیم و یادش زنده است در کنار امیرمحمد و امیرحسین با علی سلیم جو و امیرحسین بیضایی به خواست جوان ها به ویژه امیرمحمد که دانشجوی حقوق است از خاطرات دانشگاه گفتیم و چگونگی ارتباط استاد و دانشجو. نظرم با بیضایی ناساز بود. علی هم در میانه ی ما بود.اینجاست که باید خاطرات فردی را گفت و نوشت و کاش آنچه را گردآوری کردیم چاپ شود. به یاد آنچه درباره ی مقاله ریکور نوشتم می افتم دوباره ببینید و بخوانید شاید برآن شویم تاریخ شفاهی دانشکده دست کم از همشاگردی های سال 69 بیرون بیاید.
سپاس

پرسه زنی های پیاپی

فایل شنیداری 

 

پرسه زنی های پیاپی

درود

  1. همین الان همشاگردی ام در دوره ی کارشناسی احسان مظفری که همشهری عطار و خیام است و شاید به همین دلیل موسیقی دوست شده (البته پیانو)  و می نوازد و قاضی بازنشسته ی دیوان عالی کشور است تلفن کرد. گپ و گفت با او خرسندی درونی آورد و خوشحالی بیرونی. خوانده بود بحث ماده 265 را درباره دادنامه های ناساز و کوششی که برای گرفتن نظر هیات عمومی کرده در یکسان سازی رویکردها (وحدت رویه). نکته ها گفت که قرار شد خودش بنویسد. نیز کتابی درباره ی قانون قاچاق کالا و ارز نوشته که برایم می فرستد تا معرفی شود. با افتخار و نازِش  به همشاگردی بودن به همه ی ورودی های 69 دانشگاه تهران.
  2. اینکه وحدت رویه چه اندازه اش خوب است و نگاه پیشین و کنونی ام در این باره را پیش تر گفته ام. اساتید حسن جعفری تبار، مجید غمامی و حسن محسنی نیز در نوشتاری و گفتاری دیدگاه خویش را پیش نهادند. اگر ماده 265 درخور طرح در هیات عمومی نیست و دلیلش را احسان خواهد گفت دست کم امور شکلی طرح پذیرند تا این همه قرار صادر نشود . گفت و گو باز است. بگوییم و بشنویم .
  3. پل ریکور فیلسوف فرانسوی که درباره ی چالش های روزمره بسیار می نویسد یا بهتر بگوییم می نوشته و از جمله درباره ی خونهای آلوده در فرانسه نیز چیزی گفته و دکتر حسین داودی بیرق در کتاب مبانی فلسفی تفسیر در آیین دادرسی مدنی آن را آورده ( بی اشاره به نمونه ی بومی) که به او یاد آور شدم و قرارشد در چاپ بعدی بیاورد (همراه مقدمه ی استاد جعفری تبار و نمیدانم چه شد) جستاری دارد با نام خاطره، تاریخ و فراموشی . می گوید که خاطرات فردی را باید بازگو کرد تا جمعی شود. فجایع و قربانیان را نباید فراموش کرد و هر یک از ما باید بابت مسئولیت های گذشته ی خویش بی ملامت خود از قربانیان طلب بخشش کنیم . خاطره باید حفظ شود اما مانع تصور، تجسم و طراحی آینده نباشد. باید سوگواری کرد اما فرهنگ زندگی را بر فرهنگ مرگ چیره کرد. کامو نیز درباره ی بخشش و فراموشی در یادداشت ها جلد سوم چیزکی آورده که هنگام درگیری قومیتی دوستانم درگروه 69 آن را گفتم. هرکس خواست در اختیارش می نهم
  4. اگر این فراموش نکردن و طلب بخشش را به فاجعه و قربانیان  بسنده ندانسته در تمام مسئولیت های حرفه ای و اجتماعی جاری بدانیم، شاید زندگی بهتر شود. برای نمونه پریشب یکی از بستگانم که پزشک است درباره ی شکایتی که در دادسرا از او شده چیزی پرسید. گفت که در نظام پزشکی رسیدگی شد و تبرئه شدم. این یکی دیگر چیست؟ یاد از آستین طبیب استاد جعفری تبار افتادم و بخش بندی نو، مدرن و شگفت. او در جدا کردن اذن به درمان از برائت  موضوع ریشه دار فقهی را خوب مدرن کرده بود. نیز مسئولیت مدنی ناشی از اعمال پزشکی محمود کاظمی در عالم نظر شاهکار است . کارهای محمود عباسی، سیاوش شجاع پوریان (رساله ی دکتری) و دیگران را هم دیده ام. با نقل از دکتر درودیان درباره  امور پزشکی سوء سابقه دارم اما این شاهکارها چگونه با دعاوی پزشک و بیمار پیوند می خورند. ارتباط خوب حسن قاضی زاده با صادق لاریجانی که به ضرر پرونده ی من بود  حسنش اینکه رئیس قضا بخشنامه کرد پزشکان را زندانی نکنید. انگار نمیشد  قانون سال 92 را گونه ی دیگری نوشت تا به بخشنامه نیاز نباشد. بگذریم... بر ما حقودانان است که جایگاه و نسبت نظام پزشکی با دادسرای عمومی را در امر پزشکی مشخص کنیم. روشنفکری عمومی را کنار نهیم و روشنفکری تخصصی را پیش گیریم. از برج عاج پایین بیاییم و تعهد و مسئولیت پزشک را درست جا بیاندازیم تا هر عملی قصور و تقصیر نباشد و کار به شکایت نکشد و هر دو ور ناراضی نباشند. اگر این تکلیف و وظیفه ی ما نیست پس تکلیف کیست؟! این هم در کنار موضوع سفید امضاء و ماده 265 چیزی پیش روی شما برای نگاه دوباره، بازخوانی و ..... توضیح بیشتر فنی درباره پرسش آن پزشک در بسته ی شنیداری.
  5. از محمدحسین سفیدخوش درباره ی نسبت زبان و حقیقت بسیار آموختم . رتوریک ارسطو را گفتارپردازی خوانده بود. بی گفتار به عالم باطن می رویم. دیگران را عامی می خوانیم و دور خود دیوار می کشیم . گفتار پردازی هایم در هر سه موضوعی که نوشتم برای شکستن حصار و فروریختن دیوار بود بین دانشگاه و جامعه . گرچه از هردو ور رانده و مانده ام محجور می نمایم و خوسته هایم مهجور مانده اما فراموش نکردن، مسئولیت پذیری و طلب بخشش از گذشته بی ملامت خود در دستور کارم هست. بی گمان یاری خواهید کرد. تا کارکی کنیم.
  6. هنگامی که اساتید بزرگ چون شهیدی و کاتوزیان سر کلاس ها و قبل و بعد آن ها مستقیم و غیر مستقیم بی اخلاقانه به هم می تاختند. چه انتظار از تماشاگران هیجان زده ی فوتبال . امید که در گفت و گو باز و بازتر شود. برای همین در کنار تاریخ شفاهی وکالت و تاریخ شفاهی دانشکده ی حقوق همیشه دوست داشتم در پروسه ی تاریخ شفاهی حقوق یا هرجای دیگر اندوخته ها یا آموخته ها یا هرچه با حسن جعفری تبار، عباس میرشکاری، محمود کاظمی و دیگران و دیگران با مرور آثارشان به گفت و گو بنشینم . بی تعارف، بدون آرایه و پیرایه ها چالشی که از جستارنویسی بگویم و اخلاق در حوزه ی عمومی و اخلاق حرفه ا ی استادی نسبت استادی و وکالت و هزار چیز دیگر . حامی مالی می خواهد و یار تا اندیشه ی درونی قلمی شده و نمود بیرونی یابد.
  7. ضیا موحد. این موحد عجب نام خانوادگی خجسته و فرخنده ای است و محمدعلی موحد به قول حسن جعفری تبار عشق خوش سودای حقوق است. در دانشکده ها از او چیزی نمی گویند جز شادروان عراقی که در هوای حق و عدالت را اشاره ای کوچک می کرد... آری ضیا موحد درباره ی جستار نویسی کتابی دارد که نامش را از سرنامه ی انشاهای مدرسه های نسل پیشین ما گرفته بر ما  واضح و مبرهن است که ... . کتاب را بخوانید از واژه ی به ظاهر روشنفکرانه ی در مطالعه گرفتن خوشم نمی آید  همان خواندن را بیشتر دوست دارم.
  8. آسمان معنا و زمین زبان. پس پیش از این نگویم. درباره ی قرارهای کاری روزمره که صدالبته آسیب شناسی فرهنگی حقوقی هم هست در بسته ی شنیداری سخن سر خواهم داد. سپاس

 

پرسه زنی های پیاپی

درود

  1. سپاس از حسین سوهانی که گفته های جسته و گریخته وگاه ناآگاهانه مرا درست و راست کرد . کاش بیشتر بگوید که آیا تاریخ قرض گریبر هوده ی حقوقی دارد یا نه و اگر آری کجاهایش و چه اندازه.
  2. اگر پرسش های شنیداری کارنامه ی دادفری بویژه در پاسخگویی حمیدرضا رضایی کارا بوده، نگاشتن هم برابرایستای (مخاطب) خود را داشته . واکنش حسین برانگیزاننده بود تا پی بگیرم.
  3. با واقع بینی یا شاید بدبینی مقصود فراصت خواه که خوشبختانه فرزندش حسین حقوقدان است و در شب شاپور منوچهری سخن گفت (دانشجوی دهه ی 80 علامه) و محمود سریع القلم که محسن رنانی آموزه هایش درباره توسعه ی پایدار را در کتاب روایت محمود آورده، بیشتر هم داستانم تا خوشبینی. مهدی جامی درباره ی انجمن شهر یا همان شورا هم کمی زیادی خوشبینانست . پنجشنبه نشان دادیم مقصود و محمود و حتی گاه ملکیان اخلاق مان را بیشتر می شناسند. یاد هم رشته ی نازنین دکتر ندوشن بخیر که از تغییر پایه ای می گوید و همه ی راهها را جز یک راه بسته می داند. تغییر شخصی و فردی از درون.
  4. اصلا به من چه، برگردم به حقوق .آقا مهدی ما نوبت ارشاد و معاضدتش در دادگستری لواسان است امروز. درباره ی پرونده عبدالله یقینعلی درجا چیزی نوشتم . ثبت شد و آقا مهدی پیگیری می کند. عصر هم بی گمان دادخواست حمید شیخی را می نویسیم در اعتراض به باغ اعلام شدن ملکش . خوب شد؟ این هم کار روزمره...
  5. اما راضی نمی شوم برای دیده شدن یا هر انگیزه ی دیگر و اصلا مگر دیده شدن اگر در قالب خود باشد و به اندازه بد است؟ عارفان هم دوست دارند خدا ببیندشان . دیده شدن می توان باهوده باشد اینگونه نیست !؟ باری، درباره ماده 265 قانون مدنی و رویکردهای قضایی از عباس میرشکاری خواستم چیزی بنویسد . دادنامه های ناساز حتی یک شعبه را (شعبه 17) فرستادم. به کار او امیدوار و خوشبینم. از محمود کاظمی خواستم دگردیسی قانون فرانسه در سال 2016 را ببیند و بگوید ماده ای که ماده ی 265 ما از آن گرفته شده بود دگرگون شده یا نه . از امیرعباس بزرگمهر نیز پرسیدم پاسخ نگرفتم. آری؛ این پاسخ ها  رتبه و درجه ی علمی نمی آورند و پژوهشی نیستند. وکیلی که کار روزمره می کند را با این پرسش ها چکار. دیوار دانشگاه بلند است. هرکس اینور یا آنور دیوار باشد کار خودش را می کند. مسئولیت اجتماعی خوشرنگ و زینتی است اما اجرا که نمی شود.
  6. درستش را بگویم. جایی که حسن محسنی در کنار پژوهش های نظری با دانشجویانش نقد رأی می نویسد، عباس میرشکاری به رویه ی قضایی توجه می کند و حسن جعفری تبار کارهایی می کند. برای نمونه در نکوداشتی هنگام نگارش از آسمان میاندیش درباره ی مسئولیت شرکت ها هواپیمایی از رساله ی با راهنمایی خودش نوشته شده چیزی می آورد و نمی گذارد رساله خاک بخورد و فراموش شود و برخلاف استادان نسل پیش که دوست داشتند دانشجو کتابشان را رونویسی کند و در پاورقی نگوید یکی از اساتید بلکه بگوید استاد برجسته ... چیزی که از گفت و گوی محمدحسین شهبازی و استاد کاتوزیان در پیش دفاع نقل کردم (تاریخ شفاهی) جعفری تبار از نگاشته های دانشجویانش هوده می برد در منطق حیرانی از رساله ی دکتری ساحل رمضانی تبار درباره ی هانا آرنت یادی می کند . خیلی دور رفتم آری، همه ی اینها گرچه کم هستند اما امیدوارکننده. پس رواست در کنار درخواست  نگاهی به چالش های قضایی ماده 265 با رویکرد به قانون جدید فرانسه درباره ی سفید امضاء و نگاه کیفری و مدنی بدان دادنامه های فاطمه کمالی را برای دکتر حسن محسنی و دکتر عباس میرشکاری بفرستم تا بنویسند و راهنمایی کنند و یاد دهند که ما دادفران خشمگین نشویم هنگامی که در دادگاه ها به دکترین و آموزه استناد می شود. فرهنگ پلکانی کار وکیل در کنار کار روزمره و رعایت مصلحت موکل می بایست به دانش حقوق هم توجه کند را استادانی که در برج نمی نشینند و به میان ما می آیند می بایست تدوین کرده و آموزش دهند. لایه های چگونگی برخورد دادفران با دادنامه ها را هیچ گاه نیاندیشیده ایم. بادا که چنین کنیم. سپاس

پرسه زنی های پیاپی

با سپاس از حسین سوهانی

 

سلام و وقت بخیر.

کتاب خاستگاه همه چیز دیوید گریبر با عنوان سپیده‌دمان همه چیز توسط نشر چشمه اخیرا منتشر شده.

 

کتاب دیگه گریبر، « بدهی: پنج هزار سال نخست» هم توسط نشر چرخ منتشر شده

 

پرسه زنی های پیاپی

درود

1-نگفتم هرزه گردی چون دل است که هرزه گرد می شود و می رود ... پرسه زنی مال ذهن و تن است.

2-گفت و گو هرچند یکسویه با اساتید حقوق دارم. کاش به جای رونویسی از پژوهش ها بویژه در دوره کارشناسی ارشد، برگردان به پارسی گسترش یابد. برای نمونه کاش دست کم فصل اول تاریخ وحافظه نوشته ی جان تاملتی برگردانده شود. هم به تاریخ شفاهی که در حقوق هم مد روز است کمک می کند، هم درباره ی ارزش و امکان گواهی و شهادت و اعتبارآن در دادگاه از بیرون حقوق چیز یاد می دهد. نیز نمی دانم خاستگاه همه چیز دیوید گریبر و همکارش پارسی شده یا نه.  به جا یا دست کم کنار نوشته های هراری که عامه پسند است و کم ارزش کاش کار دیوید برگردانده شده باشد. در گفت و گو با حمیدخان و فرشته خانوم پدر و مادر امیرحسام به نظرم از خوانش کتاب ار سوی او گفتند و این یعنی پارسی شدن . از این بگذریم. گریبر کتابی دارد درباره ی تاریخ قرض و وام 5000 سال را پژوهیده. بی گمان برای حقوق باهوده است . خداکند پارسی شود.

3-پریروز دیدن تکنولوژی هم چیزی را زیبا و جذاب نمی کند، خوانش حسین کاجی از کتب پیتر وربیک هلندی استاد اخلاق تکنولوژی را شنیدم. تکنولوژی هم به جهان ما می رسد که جهان سوم می باشد گفت وگوپذیر می شود و سازشکار. چاقوی تیزتری به دست نااهل تا ذوق و عشق را بکشند و خاطره سازی را بازایستانند. تکنولوژی را هم خردستیز کردیم و سیاسی عیب ما کجاست روشن است. پول و فساد و ترس از گرد هم آمدن ها و انداختن مردم به جان یکدیگر. در بسته شنیداری حس شخصی خود را باز خواهم کفت.

4-نوشته بودم که بیشترین هوده ی این روزهایم کمتر مصرف کردن آب است و جداسازی زباله از مبدا. پیترسینگر فیلسوف استرالیا را دیدم که درباره ی نجات از دریاچه پیری گفته و با افراط و خودنمایی به جنگ رفتن به رستوران لوکس رفته. ژست های مردم خودمان در پرستش باطنی پول و هوده بردن از ثروت پولدارها و هم هنگام کوچک کردن آن ها را در گفت و گوهای روزمره شاهدید. چه خوب که گروهی با رویکرد به بندگی عادی پاسخ سینگر را داده اند

5-در مدرسه تردید، زن در آثار هدایت از همایون کاتوریان را شنیدم . کهنسالی صدا را نامفهوم کرده بود و استاد از رو هم که می خواند تپق می زد . کاش نیایند و نیاوریم آنها را تا شأن و اعتبارشان برجا ماند.

6-گفت و گوی کارای چهارشنبه صبح سر صبحانه با همسرم مرا بر آن داشت تا علیه بی تفاوتی گفت و گو با ملکیان را بازشنوی کنم. نیز حکمت ( به من چه ) او را با خوانش کاجی بشنوم. بی تفاوتی به رنج بداقبال ها را که ربط کمتری با موضوع داشت و دارد دوباره دیدم. راپرت نازیک نوشته ای دارد در چالش با ضدیت روشنفکران با سرمایه داری و چرایی این ضدیت می پرسد. گسترش پذیر به فرهنگ عادی جامعه ما هم هست در کتاب معمای سقراطی آمده . پارسی نشده آن را هم دیدم. یاری کرد جایگاه نظری و عملی خود در این وزها را واکاوی کنم. حتی در کنش های روزمره همه را ببینید و خودتان خودتان را داوری کنید.

7-چشم به راه آقا مهدی هستم تا برویم دادگاه فشم. این هم پرسه زنی حقوقی و کنش روزمره . سپاس

 

پیشکش به کامران کاظمی و امیرحسام امیرشاهی

درود

1-نام ستون را دگرگون کردم. دگردیسی را محمدحسین احمدی آغاز کرد. هنگامی که یادآور شد که در ستون کتابخوانی در نبود امیرحسام امیرشاهی داد و فریاد برآورده ام .

2-نه اینکه کتاب نخوانم یا از کتاب نگویم. به گفته ی همسرم در آینه که نگاه میکنی همان 20 سال پیش خودت را میبینی به جای کفش کتاب میخری. هم خودش را می گوید و هم من را. درس نه اما کتاب میخوانم.

3-نگفتم روزمره که عادی و دم دستی کمتر بنویسم، نگفتم روزانه چه، بی گمان هر روز نمی نویسم. گفتم پیاپی. در سوگداشت، تسلیتی می گویم کم و بیش رسمی اما در این ستون از خوانده ها و نخوانده ها، از شادی و اندوه می گویم.

4-آغاز این دگردیسی با یاد و خاطره ی امیرحسام بود. این شماره را به او و کامران کاظمی همکاری که ده سال پیش رفت پیشکش می کنم. مجری سوگداشت استاد کاتوزیان بود در کانون . خودش دو سه ماه بعد رفت نزد استاد. اما چرا به این دو؟ چون فردا شهرآورد 102 است. رجز نمی خوانم اما سال 52 به دنیا آمدم. همان 16 شهریور نامور با عدد 6. در 50 سالگی به فاصله ی یک ماه دو بار بردیم. عادت داریم پس از بازی برد را با دوستان هم اندیشه و هم حس قرمز بخندیم و باخت را گریه کنیم. خشم را بخش و پخش کنیم تا کم شود. گفت وگو با رقیب تا پیش از سوت بازیست و سپس فاصله می گیرم و یکی دو روز بعد حرف و گفت و رجز. اما خاطره ی آبی هایی که اکنون دیگر در میان ما نیستند با هر شهرآورد زنده می شود. کامران و امیرحسام دوتا از مهم ترین ها برای بازی فردا. یاد کامران بخیر که با آن صدای دلنشین و آرامش ذاتی از حس خوب آبی بودن می گفت. حتی کری خوانی هایش هم بزرگوارانه بود. امیرحسام هم در برابر دیگران شیطان و جسور بود اما پیش من با تعارف و خجالت چیزی می گفت. هم درباره فوتبال، هم معلولیت،  هم فلسفه ی خلقت. آرام چالش می کرد.

5-ژیاک دریدا هنگام درگذشت گادامر گفت که قانون خدشه ناپذیر دوستی این است که دوستان کمتر هم هنگام و با هم می روند. یکی می رود و دیگری یا دیگران باید نام و خاطره را حفظ کنند. در روایتی از مولا نیز مانند این گفته است.

6-یادکرد دوستان زنده و درگذشته هنگام گوش کردن به آهنگ های با خاطره مشترک یا مورد علاقه ی دیگری و خوراک و پوشاک و سفر با همین ویژگی و فوتبال و ... عالیست. هم حسی می آورد. عقل جای خاطره بازی نیست. همین کارهای روزمره آبرفتی می سازد از دوستی بسیار ژرف با همه ی دگرسانی های در باور و اندیشه. پس بسازیم و نگه داریم آبرفت را با یادآوری خاطرات. سپاس

 

درود

1-شب حسین کلانی البته تنها سخنرانی خودش در آن را شنیدم. احساساتی بود و نه حسی. حسین آقا را می شناسم از نزدیک. یکی دو خاطره که بماند برای بسته ی شنیداری.

2-یکی از نابینایان تلفن کرد و درباره ی آنچه برای رنج و معلولیت گفته بودم پرسش و پاسخ کردیم. خوب بود. نکات را در آینده خواهم گفت.

3-در کارنامه ی دادفری از جشن مهر پاو گفتم. می بایست سپاسداشتی درازدامن پیشکش محمد فرجی کنم. این بدهی بر دوش من . سپاس

 

فایل شنیداری 

درود

  1. سپاسداشت را کانون مرکزی اخلاق اجتماعی خویش قرار داده ام. سپاس ها پیشکش به دوستم اصغر سیف الهی که دسترسی من به گفتار پوپر را آسان کرد . شنیدم و حالم کمی بهتر شد. به حقوق هم گرچه غیرمستقیم ربط دارد
  2. گفتار استاد ساکت که صبح از آن یاد کردم نشان آشنایی او با فلسفه و فلسفه ی حقوق به ویژه یونانی و اسلامی آن است. امید که از فلسفه ی حقوق نو نیز چیزی بگوید و بنویسد.
  3. آلودگی کمتر در لواسان، آفتاب گرچه با نگرانی از کم بارشی و گفتار پوپر رهایی بخش و شادی آفرین است. سپاس

 

درود

  1. محمدحسین ساکت نازنوشت را به جای طنز پیش نهاده، عالیست. سخن او در بزرگداشت استاد کاتوزیان در انجمن حقوق شناسی را شنیدم و دوست داشتم. یادم هست در دوره ی کارشناسی ارشد استاد صفایی از زباندانی او بسیار گفت و برگردان هایش نیز استواردارنده ی این گفته هاست. از همان هنگام با اندیشه و قلمش آشنا شدم و دادکاوی او را می پسندم. شنیداری هم کرده ام . نیز یکی از دادنامه هایش هنگامی که دادرس شعبه 14 شعب تشخیص دیوان بوده را درباره ی تخلیه به چالش کشیده ام. کاش ساکت بیشتر برایمان بگوید و بنویسد. استاد صفایی انگلیسی او را از خودش کامل تر می داند. این را سر کلاس به ما گفت.
  2. نمی دانم دو قطبی هستم یا نه. عصبی، هیجان زده . اختلال شناختی ندارم. به جز آن شاید هر چیز دیگری باشم اما گاه که از دادنامه ای چیزی رنجیده می شوم مانند دیشب یا نظر کارشناسی نامعتبری می خوانم می افتم به جان حذف و پاک کردن بسته های شنیداری حقوقی و فرار می کنم از آن ها. می بایست تاکنون درمان شده باشم شاید دیر شده باشد.
  3. هنگامی که کانت با آن دم و دستگاه فلسفی از فلسفه ی یونان که شیوه ای برای زندگی روزمره بوده می گوید (درکتاب فلسفه باستانی چیست، که درباره اش نوشته ام ) گریز از حقوق به فلسفه و صدالبته ادبیات اگر خوب نباشد خیلی هم بد نیست. پس با یادکرد اینکه سومین پنجشنبه ی نوامبر هر سال روز جهانی فلسفه است با فرار از فلسفه ی خشک و دانشگاهی و بازتاب آن در چهره ی زندگی روزمره پناه می برم بدان و سخنرانی پوپر درباره ه سرچشمه های دانایی و نادانی را خواهم نیوشید تا قرار یابم و برگردم پی کار و کسب روزمره که ناگزیر است.سپاس

 

درود

گفتار دکتر کریمی را شنیدم. مانند همیشه اندیشه داشته و پیشنهاد گرچه با برخی از آنها همدل نیستم اما می شود جدا از انگیزه های پیشنهاد و رفتن پی حاشیه بدان چه گفته شده اندیشید و پذیرفت یا نپذیرفت اما حرف کلی و گریه زاری و گله شکایت در آن نیست و همین بسنده است تا یاد بگیریم هنگامی که رو به روی پرسشی قرار میگیریم باید چه کنیم. سپاس

درود

  1. عدالت-شفقت-عشق سه پله و پایه ی آموزه ی اخلاقی استاد ملکیان است.
  2. درباره ی آموزه ی بخش بندی هر کار به آداب و اخلاق آن کار، یاد آموزه ی استاد عراقی می افتم و درس مقدمه ی علم حقوق عراقی استادی را مستلزم روش، دانش و منش می دانستم . دوتای نخست آداب هستند و سومی اخلاق. گفت و گو با نسل بعدی خودم در دانشکده ( فرهنگ لاریجانی، مصطفی کاظمی و علی مجد) درباره ی مقدمه علم حقوق نشان داد. ایشان روش اساتید تکنیک دان را بیشتر دوست دارند و منش هم انگار چندان اهمیتی ندارد. در بسته ی شنیداری بیشتر خواهم گفت.
  3. هم اکنون دارم نشست 7 آبان امسال در خانه اندیشمندان را گوش می دهم چالش های تقنینی ایران و دوست دارم بر مطالب دکتر کریمی تمرکز کنم. شخصاً رفتار اخلاقی به جایی درباره ی خودم از ایشان به یادگار دارم که در بسته شنیداری در کارنامه دادفری خواهم گفت.
  4. علی دهباشی، شب بخارا و این بار حسین آقا کلانی. با سپاس از علی سلیم جو . کوشش خواهم کرد اما بعید است بشود بروم. چشم به راه بسته شنیداری این نشست هستم هر که یافت بفرستد.سپاس

درود

  1. آنچه را صبح گفته بودم خواندم. گفتار آرام، سنجیده و منظم ملکیان را بشنوید جالب است. دکارت می گوید تقسیم کن تا پیروز شوی. منظورش بخش بندی مطالب است. گرچه با این روش همساز نیستم اما کار ملکیان عالیست. جدا کردن آداب هرکار که هدفش رسیدن به مقصود آن کار است از اخلاق هر کار را ببینید در دادرسی و دادفری هم کاربرد دارد. دادرسان دادگاه خانواده و مشاوران ازدواج و طلاق بخوانند عالیست.
  2. کازانتازاکیس که زوربای یونانی او را بسیار دوست دارم و از کامران آقایی سپاسگزارم که خواند و من شنیدم  و به روان محمد قاضی که حقوق خوانده بود اما برگرداننده ای توانا درود می فرستم. در گزارش به خاک یونان می نویسد که خوشبخت بوده که شهرت دیر دامنش را گرفته و کارهایش را کرده بوده. کاش در سن 50 سالگی دادفر خونهای آلوده می شدم. پیش از این خاطرات یا به عبارتی ناخاطراتم که در دادسرای کانون شنیدم را گفته و نوشته ام و در بسته ی شنیداری در کارنامه ی دادفری توضیح خواهم داد.
  3. حسین کاجی کتابی را که آلن دو باتن درباره پروست در 28 سالگی نوشته است را معرفی کرده. کتاب را گلی امامی به پارسی برگردانده و نیلوفر چاپ کرده آنجا کارهای پیش و پس از شهرت و نامور شدن را بر روی نوشته های دوباتن واکاوی کرده و به برآیندی کلی رسیده. در حلقه ی دیدگاه نو بخش مژده ی کتاب بشنوید .سپاس

درود

  1. از آرش صادق بیگی که پیش تر نگاشته ای درباره ی روسپیگری (به نظرم نامش نمود اول بود) در ناداستان خوانده بودم. این بار از شماره 2 آن نشریه نوشته ای در سپری کردن یک روز با فروشنده ی مواد روانگردان خواندم عالی بود. دیشب تا پس از نیمه شب درگیرش بودم. هرچند با اشاره به گلخانه در تفرش نام نیک این شهر لکه برداشت . ادیب و موسیقی دان دارد گلخانه هم( گل روان گردانی) .
  2. نشست 21 آبان انجمن حقوق شناسی در نگاه به کتب امین تویسرکانی را شنیدم . گفته های محمدحسین ساکت کیفورم کرد.
  3. با مدرسه ی تردید آشنا شدم. امیرحسین خداپرست مدیر برنامه در کنار حسین دباغ و ستاره ی عزت آبادی موجه بودن یا نبودن اخلاقی فرزندآوری را به گفت و گو نشستند. تفاوت دلیل و الزام اخلاقی برایم جالب بود اما باز هم مسئله ی معلولیت پیش نهاده نشد. کاش دوستان آنچه را در نشست فیلم حوض نقاشی گفتم بارها بشنود البته مدرسه ی تردید نشست غربالگری هم برگزار کرده خواهم شنید و خواهم نوشت.
  4. سروش دباغ چیزی درباره ی فلسفه ی باستانی چیست از پیرآدو گفته، بشنوید. کتاب را عباس باقری که هم دادرس بوده هم دادفر پارسی کرده. مانند سرچشمه های دانایی پوپر و کارهای برجسته ی دیگر. چه همکار بزرگی حیف که بسیار دیر شد و نشد در تاریخ شفاهی وکالت رو به رویش بنشینیم. با چه نام های کوچکتری گفت و گو کردیم. ناکامل ، پر ایراد و...  . محمدحسین ساکت در نشست پیشین یاد از نویسندگی حقوقدانان گفت و امین تویسرکانی از سفارش علی آزمایش به رومان خوانی.
  5. همشاگردی علی سلیم جو به شوخ و جد نشست 5 آذر مسئولیت اجتماعی ما را واکاوی کرد. کاش قلم برگیرد و بنویسد برای همه.
  6. کاشی کار آرامگاه های خیام، عطار و سعدی درگذشت روانش شاد.
  7. طلاق اخلاقی و اخلاق طلاق با سخنرانی مصطفی ملکیان را خواهم شنید و اگر چیزی به ذهنم آمد خواهم نوشت

 

فایل شنیداری 

 

درود

  1. کلید نخورده، خاطرات یک مشاور املاک به قلم پریسا خاقانی را در داستان همشهری شماره 73 خواندم . جالب بود. نوشتن از خاطرات شغلی را به همکاران پیشنهاد کرده ام شاید گزارش یک پرونده یا داستان یک پرونده که در مجله کانون آغاز کردیم در همین راستا بود . در میان کسانی که این پیشنهاد را به ایشان داده ام همسرم، نیز اشرف طالبی که قاضی است کسانی هستند که امیدوارم  قلم بردارند و بنگارند. بخوانیم و هوده و لذت ببریم.
  2. داستان کوتاه پل معلق را گوش دادم چنگی به دل نزد.
  3. درباره ی مهاجرت و مهمان پذیری بر پایه آموزه ی دوستی ارسطو و دیدگاه ژاک دریدا چیزی خواندم از فائزه ی آژ بر پایه ی پژوهشی از فتانه ی فراهانی بدک نبود اما در میان خوانده های دیشب کلید نخورده بیشتر به دلم نشست .سپاس

 

فایل شنیداری 

 

درود

  1. بی تفاوتی به رنج بد اقبال ها با عنوان زیرین " باوربه شایسته سالاری نه تنها نادرست بلکه برایمان بد است" را که حسن عموهاشمی شنیداری کرده بود گوش کردم. کلیفتون مارک آن را نوشته و سجاد اشتری پارسی کرده، در سپیده ی دانایی چاپ شده. با نگاشته همدل نیستم. گرچه به ظاهر بر پژوهش های روانشناسیک استوار است و نزدیک به آنچه هادی صمدی درباره ی بازی ها گفته بود اما یکسونگر است و برآیند سیاسی خوشی ندارد. خودتان بخوانید.
  2. سپیده ی دانایی، نگاه نو، اندیشه ی پویا، ناداستان و داستان همشهری برایم محبوب هستند. یاری می کنند حس کنی دنیا آنقدر هم بد نیست.
  3. از ناداستان یکبار مردن به درد نمی خورد، از جان برجر، برگردان محمدرضا فرزاد را که مرضیه  محمدی شنیداری کرده نیوشیدم. درباره ی راز داستان سرایی فقرا نگاه جالب بود. نمونه ها از ادبیات روس بود بیشتر از پلاتانوف برای درک خوشبختی باید دو بار مرد که آن هم نمی شود.
  4. پیرو بسته ی شنیداری دیروز به کارگیری شعف-تأسف بجای ستایش-نکوهش را از نیگل آموختم عالی بود. شعف به جای ستایش و تأسف بجای نکوهش در گفت وگوهای اخلاقی . گفت و گو و نه داوری . سپاس

 

فایل شنیداری  

فایل شنیداری  

 

 

درود

  1. آنچه درباره ی پایان نامه ی دکتر صفایی در پهنه ی حقوق معلولین گفتم برگرفته از حساسیت هیجانی بود که در این باره دارم همسان با آموزه های نظری به کنش گری توجه دارم. همشاگردی دوره دکتری، دکتر محمد عابدی هم در پایان نامه کارشناسی ارشد با راهنمایی دکتر درودیان و هم در نوشته ای در کتاب نکوداشت همین استاد درباره ی محجورین گفته بود. همین چالش قلمی را با او نیز داشتم.
  2. از درس گفتارهای دکتر جواد حیدری درباره ی کتاب سوالات کشنده ی نیگل بخش مرگ، نیز انحراف جنسی را از حلقه دیدگاه نو شنیدم. دومی را بهتر گفته بود . در صحبتی با دوست دانشمندم دکتر ایرج رضایی در کنار گپ دوستانه و گفتن از شعر و شور و شعور و کناره گیری از اخبار دلخراش با این امید که در گروه همشاگردی ها دلنوشته بیشتر شود که نگاشته ی امروز صبح همشاگردی اشرف طالبی امید را زنده نگه داشت از ایرج درباره دکتر محمود فتوحی پرسیدم کوتاه گفت اما کارا. با صدسال عشق مجازی دکتر فتوحی درباره شعر قرن 10 و مکتب وقوع ارتباط نگرفتم. 20 فوریه روز جهانی عدالت استماعیست. آنچه هادی صمدی با نگاه تبیین تکاملی در این باره گفته بود را شنیدم. تکامل گرایی این روزها در ایام مد است با رویکرد دین گریزی اما دیدگاه صمدی معتدل بود برای ژن شناسان و جامعه شناسان. شنیدنش باهوده است. امروز می روم پی واکاوی روشنفکری سیدجواد طباطبایی با پایمردی زنده یاد شاپور منوچهری. می رفت پای استاد به کانون بازشود و به دادفران چیزی بیاموزاند که کمتر چنین شد. یاد هر دو عزیز گرامی. پارسال هر دو را از دست دادیم. یاد دانشکده و نام و خاطره ی حسین بشیریه ، جواد طباطبایی و اینگونه اساتید بخیرو رندانی مانند کاک غلام که کلاس های خشک فقه و حقوق برای مان بسنده نبود. آنجاها سرک می کشیدیم. ایرج که گریخت و رفت به دامن پرکشش و پرمهر ادبیات. سپاس

 

  1. نامه کافکا به فلیسه را رها کردم. خیلی خودآزاری در آن بود . همه ی ما هنگام شوریده سری به دادگاه رفتن بی توجهیم یا کم توجه اما از میلیاردها تن یکی می شود نابغه و کافکا. با دلیری به معشوقه می نویسد که دادگاه و جلسه ی دادرسی را به قول امروزی ها خواهد پیچاند. گفته بسیار است. بگذری. شاید هنرمندان مخدر مصرف کنند اما همه ی مصرف کنندگان مواد هنرمند نمی شوند.
  2. جلد 1 تاریخ شفاهی حقوق را به پایان رساندم. گفت وگو با دکتر بیگدلی به دلم نشست. از یک قاضی خوش نام به نام محمد امینی تعریف کرده بود. یاد چنین کسانی که بی ادعا خوبند گرامی . دکتر صادق هم هنگام تعرف از دکتر آزمایش عالی نوشت و گفت عشق. اما گفت و گو با دکتر افتخار کاش پژوهش گران این پروژه با دکتر کاشانی هم گفت وگو کنند تا عملکرد افتخار درباره ی طرح سه فوریت سال 71 و دیوان ایران و آمریکا و دفتر خدمات با شنیدن حرفهای مخالف داوری شود نه یکطرفه . آسیب شناسی رای وکلا به رئیس پیش تر انتصابی بماند برای جامعه شناسان. چه مردمی هستیم ما سرگردان و بی تکلیف . نکته ی پایانی آنکه افتخار به حضور دانشگاهیان در مدیریت حتی در کانون وکلا باور دارد اما پشت تشکل علمی را خالی کرد. گفته بسیار دارم بماند برای بسته های شنیداری. درود بر دکتر آزمایش سپاس از شما خوانندگان

درود

جلد یک کتاب شرح حق تاریخ شفاهی حقوق ایران را به هزینه ی شخصی و با خوانش خواننده ی حرفه ای و پیشکسوت که زمانی در موسسه ی رودکی برای نابینایان کتاب گویا می کرد و اکنون عاشقانه و با علاقه در کتابخانه ی آی نور به نابینایان خدمت می کند سرکار خانم منیژه مصلحی و با تدوین عباس عطایی که او نیز در رودکی و آی نور خدمت می کند برای هوده بردن نابینایان شنیداری کردم. پیش جستار کتاب با نگارش وحید آگاه خوشخوان است. از مشکلاتی می گوید که ماهم در تاریخ شفاهی وکالت به گونه ی دیگر با آن سر و کار داشتیم. از ناز اساتید تا کمیِ امکانات و خرج از جیب. برای نمونه نخستین گفت و گو با دکتر صفایی که من مأمور بودم پای گفت و گوی تاریخ شفاهی وکالت بنشانمشان و نیامدند. درباره دکتر شمس و دکتر افتخار هم همین شد. استاد کشاورز هم که آسمانی شد و جناب مصباح و داریوش خان مجد زاده را نیز از دست دادیم. اکنون هم که درجا زده ایم. جلد دوم تاریخ شفاهی وکالت چاپ نشده و گفت و گوی تازه هم که نگرفته ایم. ایده ی همراهی فردی نزدیک با گفت و گو شونده در هر گفت و گو در تاریخ شفاهی حقوق را بسیار پسندیدم. شاید در جلدهای بعدی این گفت و گوها همکارشان شوم کسی چه می داند. میانه گفت و گو با دکتر صفائی هستم. پایان نامه دکتری در فرانسه، حمایت از محجورین در حقوق اسلامی با راهنمایی رنه داویدکه بر برگردان حقوق تطبیقی به پارسی با قلم اساتید صفایی، زنده یاد عراقی و استاد عاشوری نقد فراوان دارم همراه با غلامرضا اقتصادی. در حقوق تطبیقی دو، دکتر محمدزاده که تازه استاد این درس شده بودند در دوره ی کارشناسی دانشکده نقدم را گفتم و استاد تاب نیاورد و برآشفت همه تعارف می کنیم . تاب نقد نداریم. دکتر صفایی به قول خودش به دانشکده حقوق آمده تا مسائل عملی را ببیند و خوانده هایش کارا باشند. تعریف مجنون و سفیه در قانون مدنی از آن هنگام تا کنون چه تغییری کرده ! حمایت از محجورین کجا و نظام حقوقی ما اوتیسم را چگونه و کجا می بیند. پای صحبت و درددل پدر و مادر معلولین ذهنی بنشینید. سالهاست نگرانند پس از مرگشان چه بر سر فرزندشان می آید. از دکتر بشیریه بپرسید که همین روزها درگیر یکی از این گفت و گوها بوده . به وحید آگاه و دکتر رحیمی ارادت دارم. کاش دست کم درباره ی حقوق معلولین با استاد صفایی بیشتر چالش می کردند. کتاب را پی خواهم گرفت و برایتان باز هم خواهم نوشت (غلامرضا اقتصادی در دانشکده یکسال بالاتر از ما بود و همان هنگام هم زبان دانِ درخور و شایسته بود. از او بی خبر نیستم. پایا باشد و مانا ) حاشیه ی این نوشتار را در بسته ی شنیداری پی بگیرید. سپاس

 

فایل شنیداری  

 

فایل شنیداری 

 

 فایل شنیداری 

درود

1-کافه اروپا را که پریوش زاهدی شنیداری کرده، بخوانید . صدا و خوانش پریوش مرا یاد "در جستجوی زمان از دست رفته" می اندازد. برای همه ی اینها سپاسش باد.

2-درباره ی زندگی محمدعلی فروغی، اندیشه ی پویا نوروز امسال چیزی چاپ کرده که احمدرضا چگینی شنیداری کرده. سپاسش باد. بخوانید.

3-باور شما چیست؟ نوشتن، افکار سرگردان ما را متوقف می کند یا نوشتن افکار سرگردان، ما را متوقف می کند. کدام یک ؟ مقاله را ببینید و داوری کنید.

4-من هیچ استعدادی ندارم دلایلی بر ننوشتن را نیز ببینید. همچنین رهایی از منتقد درون خویش.

5-بد شانس بودم دیروز عصر یعنی جمعه غروب که غمبار است. بعضی می گویند گناه کرده باشی غمگین می شوی و برخی دیگر می گویند اگر دلت با امام زمان باشد. به هر حال کم و بیش غم دارد. بخش 52 روزها در راه را گوش دادم. مسکوب درباره ی بیماری جهان بگلو(امیرحسین) نوشته بود. لحظه به لحظه ی بیماری را. یاد دستگیری رامین افتادم و پیامی که به شادروان فریبرز رئیس دانا دادم تا به خجسته ی کیا بدهد برای پذیرش وکالت و پاسخ این بود که به وکیل نیازی نیست. هم شخصی ناراحت شدم و هم کلی که جهان سوم همینجاست. عامی و روشنفکرش دگربود چندانی ندارند.

6-باز هم شانسی نام پاهایت از مجتبی گلستانی را خواندم. درباره ی معلولیت با او همدل نیستم. معلولیت عیب است، شکوفایی نمی آورد. کمی هم بی انصافی در حق همسران معلولین شده . خودشان پاسخ می دهند. اما نوشته چیزهای جالبی هم دارد. علی سلیم جو و سید کمال رفیعی، غلامرضا رضایی و دیگران بخوانند تا درباره اش گفت و گو کنیم .

7-با گوش دادن به بسته های شنیداری بخارا یاد این افتادم که علی دهباشی را یکی از کارآموزان به دفتر ما آورد در امیرآباد. نام کارآموز یادم نیست وی را مشاور روانشناسی اش همراهی می کرد. موضوع اختلاف خانوادگی بود. چون اینجا جهان سوم است لابد حق ندارم تعریف کنم. هر چند در گفتگو اگر بپرسید خواهم گفت. نمی دانم چه شد وکیلش نشدم، بیشتر ناراحتم که دوستش نشدم و در کنارش کار فرهنگی نکردم. به جای تولید دستمال کاغذی و قند و فروش پرضرر آپارتمان باید می رفتم پی آرمان، کتاب، نوشتن و خواندن و فرهنگ. ماجرای جهان بگلو و دهباشی بماند برای گفت و گو با علی سلیم جو در مبحث وکالت . علی آقا یادش نرود.

8-رفتار غیرحرفه ای دوستی وکیل که پی من می گشت و تا گفتم آقامهدی سفر است و دفتر لواسان دو سه روزی تعطیل بی درنگ و بی اندیشه به مهدی زنگ زده بود و پیام و طلب کلید کرده بود. کلید که خودم دارم اما روز تعطیل مزاحم کسی شدن که در سفر است برازنده نیست. دوست شدن دوستانم با یکدیگر برآیند شادی بخش داشته خیلی اما تاوان هم داشته. هرچه کنند سر من خالی می شود که چرا ماست ها را روی برنج ها میریزم و ترکم نمی شود.

9-یادگاری ها در خانه ی پدری و با شتاب بیرون آوردن آنها و از دست رفتن بعضی و از روی خشم دور ریختن نوار کاست که با زحمت و هزینه ضبط شده بود و یادداشت های بریل. در حال کنترل خویشم.

10-بهتر است بروم پی تفکیک زباله و تعویض دوش برای صرفه جویی در آب و خودم را با گفته ی موام سرگرم کنم که اینها هم کمتر از کتابخوانی نیست. شما چگونه می اندیشید؟سپاس

 

فایل شنیداری 

 

فایل شنیداری 

 

 

فایل شنیداری 

 

درود

1-محمد رضایی پژوهشگر ایرانی بیرون نشین در روزنامه هم میهن شانزده آذر پارسال نگاشته ای دارد با نام " بیشتر از اصلاح کمتر از انقلاب "  نیز در نگاه نو شماره های 135 و 137 از برداشت ها تنگ دامن قانون اساسی، درباره ی نقش زنان و جامعه ی قوی حکومت پاسخگو می نویسد بخوانید.

2-نگاه نو با مدیریت علی میرزایی که پرسپولیسی 1000 آتشه است و خاطرات سعید عباسپور از داستان ناصر محمدخانی و رفتن آنها پیش علی پروین شنیدنی است. از مجلاتی است که دوستش دارم. از استاد موحد نوشته فراوان در آن است. یادم می آید که برای خواندن این مجله از زنی خانه دار از بستگان دوستم اسماعیل محمدی که سیکل داشت و لهجه ی تاتی کمک گرفتم. ضبط کرد، مقاله درباره ی هدایت و چه سخت بود فهمیدنش  اما ناگزیر بودیم کسی با صدای بلند نمیخواند و یاد خواندن دنیای ورزش با صدای مادرم که واژه های فوتبالی را نمیدانست نیز بخیر. چه دشوار بود خواندن . علی میرزایی برایمان پایا و مانا تا نگاه نو بیرون بیاید  و احمدرضا چگینی هم باشد و شنیداری کند برایمان.

3-در بسته ی شنیداری که ضبط نشد آینه گی کردم و از خوبی کارآموزانم خانم های میرزاخانی گفتم که با راهنمایی دکتر جلالی پیشم آمدند. باز هم پای محمد برای کار اجتماعی و مدنی و حقوق بشری در میان است. برای پرسش، نخست پیامک داده می شود، وقت گرفته می شود و سر وقت تلفن می شود. موکلین پیشکش وکلا این نظم و ادب را یاد بگیرند ما را بس.

4-و سپاس فراوان و بیکران از حمیدرضا رضایی و حسین مشایخی . تنها می ماند آن رای وحدت رویه درباره ی موثر دانستن فسخ نسبت به گذشته که کمک کنید بدان دست یابیم.سپاس

درود

1-درباره ی زادروز محمد جلالی هم پیام ما که دیگر همه می دانید چه قلم توانایی به نمایندگی می نویسد شایسته بود و هم پاسخ محمد درخور.

2-درباره ی مجید می دانید که با سعید دهقان و عباس ایمانی قرار بود با نسل میانسال دادفران گفتگو کنیم و به عنوان آموخته ها و اندوخته های یک وکیل چاپ شود. با مجید در کانادا سعید دهقان گفتگو کرد و ما پرسش ها را از دور فرستادیم. گفتگو جالب شد اما افسوس به سرنوشت تاریخ شفاهی دچار است و معلوم نیست کی؟ کجا؟ چه شود؟

3-با علی سلیم جو گپی زدم درباره ی نوشته های این روزها. گفت دوستان را دلواپس می کند.

4-اما با مهدی چای بخش درازدامن گفتم و شنیدم در کافه کندوی لواسان چسبیده به رستوران سید. فشرده آنکه گفت؛ هر راست را نشاید . از عمق، حجم و رنگ دوستی من با دیگران و برعکس گفت و رنگ یعنی تاثیر در زندگی دوستان . مرا یاد نامه ی بلندبالا به گروه وکلای پارسیان انداخت هنگام بیرون آمدن. 15 سال پیش مهر 87 و با ریز و تیزبینی تک تک خط های آن نامه ی 9 صفحه ای را که نمی شود چاپش کرد  به هزار و یک دلیل از جمله خودسانسوری به یادم آورد و گفت که کجاها باید نوشته میشد کجاها نه، کجاها آن هنگام باید گفته میشد، کجاها هنگامی دیگر. به نظرم آن نامه را باید به آسیب شناسان روان و اجتماع و تاریخ صنف وکالت و کل بشریت داد تا بدانند در ایران چه میگذرد.

5-آقا مهدی بی آنکه مقاله های رهایی از تروما و آوردن استرس روی کاغذ را خوانده باشد گفت که بی گمان جز راست نویسی راههای دیگری هم هست، دورهمی و ... البته که روی نوشتن پافشاری داشت و میگفت چه خوب که می نویسم . از توقف و آغاز و ادامه گفت در برنامه ریزی های هر سال. از آنکه به دقت می خواند برایم گفت. حیف که برایمان یعنی برای شما نمی نویسد.

6-وصف آقامهدی چای بخش باشد برای زادروزش 9 آبان.

7-ملکیان را زیاد مردم دوست ندارند. چه، بجای حمله به حکومت و زمین و هوا، اخلاق و فرهنگ مردم عادی را هم به چالش می کشد و شهروندان دوست ندارند کسی درباره ی رفتار روزمره ی آنها چیزی بگوید.  پس طبیعی ست فلانی ها به من حمله کنند وقتی نقد علمی ملکیان را نمی پذیرند من جای خود.

8-اما استاد ملکیان را هم به چالش بکشم تا کسی ناراحت نشود. چرا خود و بویژه کافرمایش نقد شده. در حلقه ی دیدگاه نو درباه ی روشنفکری و حقیقت سروش و ملکیان گفتگو می کنند. شعرش پخته و آرام اما ملکیان در لحن و حتی گزینش کلمات خویشتن داری از کف می دهد با درایت سروش موضوع ختم به خیر شده و به شوخی می رسد.

9- آموزه ی مرگ نویسنده ی بارت را ببینید . بیندیشید من نیستم . نقد فرهنگی و اخلاقی مرا ببینید بی حضور خودم و بی پدافند تمام قد بت ساز دیگران. تا بگویی شیوه نادرست است می گویند نان می دهد، خیر رسان است.

10-هر سخنی با سخن مخالف خود زنده است اما اگر تا می گویی بگویند این خصوصی ست، آن حریم جهان سوم همین گونه که هست می ماند و ما به جهان چهارم می رویم.

11-اما اگر فحش به مسئول و زمین و هوا و تقدیر غیره بدهی و کلی بگویی به گاو و گوسفند کسی بر نمیخورد و کسی کارت ندارد.

12- خاطره ای از مادربزرگ پدری در بسته ی شنیداری. سپاس

درود

1-با حمید نصیری و محمد صابری پسرعمو گپ زدم و مهدی چای بخش. از اصغر داداش چند پوشه ی شنیداری گرفتم و درباره ی  ملکیان گپ زدیم.

2-اگر قرار است آینه باشم چرا تنها زشتی ها؟ خوبی ها را صد برابر می کنم. حبیب زارع زنگ زد. مانند نامش حبیب است. دگرسانی باور و حتی سلیقه داریم در حد بی نهایت اما وجودش احترام آور است. مجرد بودم و در اردوی فوتبال نابینایان در شیراز گفت که باورهایمان آنچنان دگرسان است که بخواهد هم نمی تواند کسی را برای همسری به من پیشنهاد کند.

3-دیرنابیناست. تا دبیرستان مدرسه ی شوریده ی شیراز بود. دبیرستان آمد تهران، رقیب درسی شدیم و رفیق فوتبال و گلبال، هم جهشی خواندیم. هر سه سال شاگرد اول ما بود و کابیتان ورزشی ما و الگو.کلاس زیان نرفت و هیچ کلاس کنکور دیگری. رتبه ی 15 الهیات، دبیری، ازدواج، آموزگار نمونه ی قرآنی، مدیر نمونه. رفت جغرافیای سیاسی خواند، پژوهشگر شد و دوست همه دانش آموزانش حتی لات و لوت ها. مذهبی واقعی، عصا می زند می رود نماز جمعه. تا بخواهید انسان است. دستگیر، دلسوز، مبادی، با احترام به باورهای صدرصد مخالف خود.

4-شاید دوست نداشته باشد دیگران بفهمند اما آینه ام می گویم، بازتاب می دهم. هیچ گاه در چنین روزهایی نمی رود کربلا. چون مستقیم و غیر مستقیم راهپیمایان از کمک دولت هوده می برند. بیت المال است و شاید یک شهروند راضی نباشد. پس در غیر این روزها و روزهای عادی با پول خودش می رود. مذهبی ها یاد بگیرند. کمی بازاندیشی کنند رفتار و کردار خود را. حاج حبیب ما که افتخار می کنم هنگام حضورم در شورا در روز معلم با دست خودم به او لوح یادبود دادم، آگاهانه مذهبی است. پیرو باورهای خودش است. درونی کرده آنها را. به حق مردم به واقع پایبند است. اگر میخواهید مذهبی باشید مانند او بیاندیشید. زیارت هم می رود اما نه برای ژست در ایام خاص و شوخی من با او که؛ حبیب مگر چه اندازه گناه کرده ای که با این همه زیارت پاک نمی شود. خدمتگذار واقعی نابینایان، شهروند، مسئول، بی ادعا و سالم و صالح، باسواد، بی گره، غیرحسود نسبت به مال و شغل دیگران. استوار و جدی بر باورهایش اما ملایم و غیرخشن، بامدارا و صلح، نماز اول وقت خوان با مهر در جیبش بی آنکه بی نمازها را براند. حبیب زارع دوست من است بی آنکه با باورهایش چالش کنم با احترام به مدارا و صلح جو بودنش در برابر شخصیتش که آرام است و مطمئن و اطمینان بخش و روی دوستی اش می توان تمام قد حساب کرد متعادل است و اهل قهر و ناز نیست. بی ریا و فروتن است. دست در کار خیر دارد. دوستش دارم، احترامش می کنم و احترامم می کند. زنده باد

 سپاس

درود

1-با چراغ و آینه ی استاد شفیعی را که پس از شیمی درمانی خواندم و کیف کردم  بخوانید. البته اگر اهل کتابید و نه فقط درس و مدرک.

2-چراغ نیستم و نمی توانم باشم. آینه ام بخواهم به جای خودشکستن مرا می شکنند.

3-ساختار ساختارها از دکتر شفیعی در مجله ی بخارا خواندنی است. انگار همه چیزمان به همه چیزمان می آید.

4-دیشب آن فلانی تلفن کرد که فردا می خواهم بروم دنبال کارم اگر می آیی تهران نروم. تنبلی، منت و ... گفتم ترافیک است جانش را ندارم. گفت بیایی برایت خوب است. آنکه برای سوغات و هدیه هم ترافیک را حساب می کند و هدیه تیر را خرداد رونمایی. به تو که می رسد گور پدر ترافیک.

5-آن فلانی دیگر پیامک داد و گفت خیلی هم خواهان گفتگو با من نبوده . راست می گوید اصلا مهم نیست با من حرف بزند یا دیگری. اسم کورتون بیاید یک ساعت توضیح می دهد و از دکتر "ر" همشاگردی ما می گوید که یا نشناخته یا تحویلش نگرفته. انگاره ی فرهنگی را روبرویش می گذاری نمی پذیرد که هیچ از بالا نگاهت می کند. اصلا لطف کرده به تو تلفن کرده. نمی خواهی گور پدرت گوش دیگری گیر می آورد می گوید و نمی شنود.

6-نمیدانم شریعتی یا هدایت گفته بود؛ ای خوشبحال خر. من میگویم خوشبحال لاک پشت یا کرم ابریشم و اگر مجبور باشی نام  انسان بر خود نهی خوشبحال کوهنورد که تنهاست.

7-کارهای استاد ملکیان را که ایرج عزیز ما نیز در سازمانش همکاری دارد ببینید. گفتگوی غیراحساسی و بی هیجان اما اثربخش. درباره ی حجاب در روزنامه ی شرق، درباره ی روشنفکری در حلقه ی دیدگاه نو علیه بی تفاوتی، درباره ی تسلی یابی، درباره ی داغ و التیام در مجله ی تجربه و هزار کار دیگر . اخلاق، معنویت غیر دینی، بی نیاز از راهپیمایی و پیاده روی و پاره شدن کفش و آوردن ویروس از عراق و بردن دلار به آنجا. زندگی درونی بی گریز از خود و پناه به بیرون. پیامک دهنده های نازنین گوشه ی چشمی فارغ از عنوان دکتر و مدر�8�۩تر �8�ر% ع�6 ۧ۩تر �8�ر% �x� �8��A7ن ا �AFر�%�صل-9�ا5B� نا�%8�رD9� مD9�ود.خو%

7-کا8-D8�نD8� ملکیان را �B2نین گوعنh� و ٽ9� هاۏ؛ ا�9A8ر�%�ثر%وز��ی�A�اهت م5 8�های مجود.ةه �A8اره ی روشH�ر DB� ب�87ت م6در%2ٽ9� �8C باز از عه �A8%ةهو ٽ9%�D8� �9�ز�%9�9� ه ٍ9� ی �A8%ةه مD9��%9%Fهد �87 رو5درو%لطD8� Aعه بر خوشایند بی آنکه بدانم با تعریف شما در راه روشنفکری بودم و چوب هم خوردم .

9-علی سلیم جو نمونه ی کارهایم در پند پیش را در گفتگو هنگام بحث ار پرویز تناولی، وصیت سیمین دانشور و صدها کار دیگر یادم بیاور تا تعریف کنم و شما داوری.

10-تراکتور باخت.  طفلک آیدین ما .

11-جدال استقلال- سپاهان ناسازه های ذهنی را در پی دارد نتیجه گرا باشی و جدولی، پی تساوی اما مگر حس می گذارد منطق کار کند؟ انگاره های گوناگون ذهنی را در بسته یا به قول حسین مشایخی پوشه شنیداری بشنوید.

12-کتاب مجید پور استاد اصول اخلاقی وکالت حرفه ای شنیداری شده . مجید در لیسانس یک سال بالاتر از ما بود، فوق لیسانس همشاگردی بودیم و دکتری بعد از ما. عاشق کارش بود. حیف شد رفت آن سر دنیا . اشک شوقش هنگام اعلام نتیجه ی دوره ی 27 هیات مدیره برای انتخاب شدنم را هرگز فراموش نمی کنم و سپاس دارم.  نیز رای قلبی فیروز ملکی را که به قول خودش همین رای قلبی یعنی برنده شدن.

13-معمای مریم، نگاشته ی بهناز علیپور را خواهم خواند.

14-ماجرای یک همسر چیزی نداشت جز یک جمله ی جالب که من نمیخواهم مصداق آن باشم. نمی خواهم از زور مدارا با خود و دنیا بی آنکه پیر شده باشم به جایی برسم که چیزی بین پخته و خرفت به نظر آیم. پیامک دهندگان نگران نباشند. می توانند راه کج کنند و از کنار منِ تلخ بیمار رد شوند. این آینه زیباتر نشان نمی دهد . زشتی ها را برملا می کند بشکنیدش . سپاس

درود

  1. چه خوب که شانسی و از روی تقدیر و نه تدبیر هم رهایی از تروما را خوانده بودم، هم استرس را روی کاغذ آوردم. هزاران سپاس پیشکش به پرستو ولدخان و همه ی خوانندگان خواندن با صدای بلند . هر کجا هستند کامیاب باشند.
  2. با علی سلیم جو گپ زدم. داشتم خفه میشدم. نوشته بودم آرام شدم. تبعات را می پذیرم. دشمنی خواهد آورد. فشار برداشته شد. به جای پشت سر حرف زدن کلی گفتم نقد فرهنگی و انسانی. اما گفتگو با علی شادم کرد. از رتبه ی خوب پسر افشین طاهرخانی گفت که از قضا پدر همسر افشین ساکن شهرک دادگستری یعنی محله ی پدری من است و از رتبه ی بهتر پسر حمید امیرشاهی. که بی گمان حقوقی خواهد شد و تهرانی. جشن و پایکوبی با من. علی فرخواند که برویم منجیل باغ ویلای مسعود و در شهریور برویم تاکستان به یاد 4 سال پیش و آن شب به یاد ماندنی با حسین و فرهاد و رضا شبرنگی و سیامک نازنین برادر افشین که زلف گره زدیم.
  3. دریا مهربان است. روایت مستند نسیم مرعشی از ماهیگیری در جزیره ی هنگام را گوش کردم. جمله ی جالبش این بود؛ هنگامی که بیرون دریا هستی باید از آن بترسی اما وقتی رفتی تو بی ترس باید بجنگی. رفته ام به جنگ با فرهنگ جسوف و از بی ستون و چهلستون نمیترسم و میجنگم.
  4. ما آدم کوتوله ها از بودنمان در دنیا منت سر دیگران می گذاریم. پی کار خودمان هم که می رویم به گونه ای وانمود می کنیم که انگار برای دیگران کار می کنیم. دیگری هزار لطف هم بکند هیچ نیست. کافیست یک جا پول نداده باشد. وسیله بخری می شود مسئول همه ی ناکامی ها. التماس وارونه هم که جای خود باید منت بکشی تا دیگری لطف کند اجازه دهد برایش کاری کنی. شأنش می آید پایین اگر چیزی بخواهد. تو خودت باید پیشگام شوی و بدهی. لطف می کند و می پذیرد. بازهم برایتان خواهم نوشت تا هزار سال دیگر گفتنی دارم. چیزی خواهم خواند و بهانه ای برای نوشتن سپاس

درود

  1. نگاشته ی کشاورز را خواندم . همین که شعار سیاسی نبود و اندکی با ادبیات داستان و نماد پی سیاست رفته بود و 57 را با اکنون سنجیده بود بدک نیست . قبر، نوزاد، گریه و ... .
  2. درباره ی بی بی خانم و مدرسه ی دوشیزگان که نخستین مدرسه دخترانه ی ایران است نگاشته ی امیرمحمد محدثی را خواندم. همسرم درباره اش خیلی گفته بود. آگاه بودم. چیزی نیفزود اما خوب بود.
  3. نگاشته ی دیروزم بازخرد داشت. بازده البته نه. خواهرم از دهان برادر شنیده بوده و واکنشی داشت.
  4. خودم گفته بودم هنگام نوشتن نگویید فلانی یا حرف اول نام و فامیل اما به ظاهر فرهنگ است. مسکوب در کتاب چاپ شده گفته. تنها که نمی توانم این تابو را بشکنم. زورم نمی رسد بیمارم. کلافه، سردرگم ، تنها، غمگین و دردمند جسم و روان. فلانی دیشب تلفن کرد گفت که می رود سفر معنوی. او که آغاز و پایان تاریخ برایش سفر رئیس و کارفرمایش از کانادا به ایران و برعکس است و در دام بردگی مدرن و بت واره از خویش بیگانه و کارفرمای با ادعا که روز کانادا می شود شب ایران کارمندها را دور هم جمع می کند تا مجازی حرفِ .... بزنند. کارمند از یک هفته ی گذشته ی خود گفت. حاشیه های فامیل. بسیار گفت و کم شنید. اصلا گوش نداد. اگر مُردم که هیچ، اگر بودم مکتب گوش دادن میزنم.
  5. یاد 26 فروردین امسال که با پیامک و صدا به دوستی گفتم جایی نرود و رفته بود. گفتم چرا؟ گفت حرف که میزنی بیشتر حرف ها را نمی شنوم. خنده ام گرفت. با آدمها گفتگو می کنی، نه گوش می دهند و نه می شنوند.
  6. ساعت 18 دیروز همسرم آمد طبقه بالا و گفت فلانی کار واجب دارد. زنگ زدم. همین کنار ماست اما وانمود میکند گوشم خوب شده و میخواهد که فلان کار را بکند و بکنیم. انگار نه انگار که گاه پول گرفته می شود و دادخواست 18 ماه بعد داده می شود و برای گول زدن موکل تارخ جعل می شود. باز انگار نه انگار که دادن دادخواست آن هم کار دوست و آشنا یکسال به تاخیر می افتد . لابد پیش کارفرما بوده. باید از ابزار سببی و نسبی استفاده می شده تا ثابت شود من در چنگم و گوش به فرمان. فوت به آتش نکنیم. هیزم به اندازه بسنده هست. ژست و ...
  7. از پژمان برای همدلی تعریف می کنی، فلانی پیامک می دهد. قرص خواب خورده بودم. نفهمیدم چه پاسخی دادم اما می دانم که پای قهر و ناز درمیان بود. چه کوچکیم ما. پر از گره ناکامی شکست و چه آسان خالی می کنیم بر کسی که بیمار است و در نقطه ضعف.
  8. ایرج برایمان بگوید که در عرفان بین گدایی کردن و گدا بودن دگرسانی فراوان است. گدا هستم اما گدایی نمی کنم .
  9. کاش یالوم بیاید. یا یکی دیگر پیدا شود هم از آن بیماری برایش بگویم هم از این. از جراحی با خطر مرگ بیرون نیامده تمام دعواهای خانوادگی آوار شد روی سرم . اثرش پاک نشد تا اکنون هم هست. این هم از این یکی. ناز می کنند ، قهر، زنگ می زنند، خبر می آورند، بعد می گویند آرام باش. حرف خود را می زنند و به تو گوش نمی دهند و ...
  10. ایرج نازنین به نقل از کانالی از گالیله داروین و فرویت گفت؛ که ثابت کردند انسان هیچ است. اشرف هیچ چیز نیست . من که توان علمی ندارم. کودکانه از گالیور می گویم . بدبینی، تلخی و بیش از آن آدم کوتوله ها. پنجشنبه 23 دی 1400 در حال تمرکز بر دادگاه امیر افراسیابی را یادم نمی رود. فلانی تلفن کرد و ناکامی و تنبلی 7 ساله ی خود را به امکان ندادن های من نسبت داد. چهارشنبه 6 بهمن همان سال هم یعنی همان روزی که امیکرون گرفتم. بدتر کرد و اگر نبود پادرمیانی علی سلیم جو شاید برای احوالپرسی زنگ هم نمی زد. به دو نفر امکانات می دهی. سر مال مردم با هم نمی سازند و دعوا می کنند و تو ترکش هر دو را نوش جان می کنی. زیاد کار کنی، می گویند پی پولی و از کتاب دور. پول بخواهند، پیشت می آیند و لطف هایت می شود وظیفه. برای استفاده از امکانات خودت باید اجازه بگیری. همیشه بدهکاری، مادی و معنوی . با دوستی رابطه ات خوب است شیرت می کنند تو بهتری تا دعوایت شود. ما آدم کوتوله ایم. نزدیک به مرگ باشم که این چنین رو و باز می نویسم. تیغ کشیده ام و می زنم. خودم و دیگران را.
  11. پندی ندارم. توصیف کردم و برای گفته هایم دلیل دارم و برای محاکمه آماده ام چه این جهان چه آن جهان
  12. مرکز دنیا نیستم . بیماری ام عادیست. در همه خانواده ها دعوا هست . استیو تولتز داستانی کند اینها را.
  13. می دانم که این روزها احتمالا وسیله ی سرگرمی، بازی، احساس هویت، ارضا حس کنترلگری و خیلی چیزهای دیگر شده ام برای اطرافیان . به آنها کاری ندارم. حالم از خودم بهم می خورد. حتی از رفتار پدرم با خود و همسرم .گله کردم مخالف همسرم توجیه کرد که عصبانی بوده. چه بی انصافیم خودخواه و خودمداریم. ناسالم روانی هستیم ما آدم کوتوله ها. خدا از آفریدن من یکی که باید شرمنده باشد.
  14. اگر به کسی برنمیخورد بگویم که تنها و تنها رفتار صبور و عاقلانه ی همسرم مهناز و آقامهدی شیرخانی از خوبی و درایت توی چشم می زند. الگوست و پیگیری و گفتار علی مجد دلگرم کننده. برادر و خواهرم هم می کوشند آزار ندهند. هرچند وضعیت گونه ایست که خود به خود آزار می بارد.
  15. در گفتار مولوی هم هست. ایرج می گوید. جعفری تبار هم در منطق حیرانی آورده وظیفه و تعهد ما کم آزاریست. اگر با شما بمانم کم آزار خواهم داد اما فاصله می گیرم تا کم هم آزار ببینم. شاید به تنهایی یا رابطه های کم عمق سربکشم مهم نیست . خسته و کلافه ام. از ظاهرسازی بیزارم و نمی توانم ادا درآورم. پناه به کتاب . سپاس

درود

  1. پریروز، روز جهانی عکاس بود. پس از کنکور که زیاد به مجله های بشیر و امید 5 شنبه ها و یکشنبه ها رفت و آمد می کردیم و شرحش را گفته ام با جعفر تبریزی عکاس ورزشی دم خور شدم . خلاصه که روز عکاس بر عکاسان گروه 69 حسین میرشاکی، محمد موسوی و غیره خجسته. کاشکی روز جهانی صدا هم داشتیم . روز جهانی گوش دادن، شنیدن
  2. دیروز با دکتر ایرج خودمان گپ زدم. جای آنکه مانند کاک رضا  از پزشکی و گوش بپرسد از کتاب گفتیم. به نقل از میلاد عظیمی از قول ایرج افشار گفت که کلافه شدی کتاب بخوان . باز هم کلافه شدی کتاب دیگری بخوان . پناه به کتاب سنگین  و سبک از نگاه ایرج خودمان. کیف کردم. پندش را به گوش گرفتم.
  3. عادت به پند دادن و وراجی و زر زدن مال فرهنگ ماست. دوستی که چون پدرش به برادرش خانه داد و به او نداد، عمل پدر را بی حرمتی دانست و با پدرش قهر کرد. دوستی 60 ساله که تهمت ناموسی به پدر می زند، از پدرش پول می گیرد، ناسزا هم می گوید، می نشینند برای منِ بیمار نیازمند استراحت نسخه رابطه با پدر می پیچند. جامعه شناس و روانشناس بیاید پای تحلیل این گند و گوه فرهنگی انسانی به ویژه ما ایرانی ها. لب می بندم تا حرف هایم سیل نشود وگرنه همه را می برد.
  4. پیچ راه را خواندم .از آرتو اوچار با برگردان مژگان دولت آبادی. درباره ی رویا و تناسخ خوشم نیامد.
  5. تبعیدی کوچه مردها، از سید احسان عمادی درباره ی غیرت و مردانگی عالی بود. آن چند خطی که خود مجله پیش از نوشتار اصلی در تحلیل غیرت آورده شاهکار است. اینگونه توضیح نویسی را به مجله کانون هم بردم. دریغ که نه مجله ای هست، نه منی، نه هیچ چیز دیگر.
  6. درباره ی پزشک زاد در حلقه ی دیدگاه نو چیزی شنیدم. حقوق خوانده بوده و قاضی هم بوده  و البته که گریخته از دادگستری. مسکوب هم حقوقی بوده و ندوشن هم. که خاطرات هر دو را شنیدم و خواندم با تمام احترام شاهرخ بیشتر گرفت مرا . دلایل بماند در بسته ی شنیداری . مال ندوشن فقط قلم قشنگ است  چیزی نمی دهد . مال شاهرخ حتی گفتگو با بچه ی معلولش هوده دارد. به زندگی روزمره کمک می کند.
  7. از ناهید طباطبایی چاتانوگا را خواندم به هوای زنداداش و خواهرشوهر . دستمالی شده ، تکراری با ظاهری مدرن. بگذریم.
  8. اگر شد کارنامه ی دادفری، پرسش و غیره
  9. برای اثبات جوگیر بودن روشنفکر و غیر روشنفکر ادعاهای علی حسینی نواز در پیشنهاد قانون داوری، نیز دادنامه ی آقای سیدرضایی را خواهم آورد و فرستاد و اگر بشود توضیحی . الان که کلافه و بی حوصله ام . رنجور و عصبی و مریض جسمی، روحی و روانی. اکنون که در سرازیری هستم تا بعد چه شود.سپاس

پیوست خطی روشن میان دو تاریکی از محمد کشاورز را خواهم خواند تا ببینیم .

درود

1-نمیدانم بختکی است یا نه. هر چه هست تدبیر من نیست. این روزها دو مطلب خوانده ام درباره ی شنیدن هر دو از سپیده ی دانایی. هنر انسان بودن ، چگونه شنونده ی خوبی باشیم استیون ماس که در آن با کیت مورفی و کتاب سال دوهزار و بیستش آشنا شدم و با راجرت. اصلا خودتان جستجوکنید و برگرداننده و تاریخ و اینها را ببینید . احمدرضا چگینی برایمان خواندش سپاسش باد . دومی آدمی فربه شود از راه گوش است که آتش فروزان خواندش. چه نامی آتش فروزان ! سلیقه ی پدر و مادرش. نویسنده، برگرداننده ، تاریخ چاپ را خودتان ببینید . نذر که نه، با خودم و شما پیمان می بندم گوشم چه خوب شد چه نه شنونده ی بهتری باشم. هنر انسان بودن را آزمایش کنم. بشنوم و بمانم. بازخوانی هنر مردن از پیترشلدال نیز کمک کرد. چه طناز است این شلدال.

2- از باغ آقای معتمدی تا پله ی ششم را از حرا ال. E نه�ه %��7ل.<.�%4.9�ااس�%�ن�Ean8�ء2F7اػEی�D8�ن (D9�ر دنCدن ازA8�30%��@B�ماD8�ان 5ک 1 سF ب�8�B3را%D��87رن ن�9�ی �%8ا�59�امی7ل.<.�%4.9�ااس�%�%D� ا�9�ایه �%Eید4.

3- شاهرخ در یکی از بخش ها از گل شیری می گوید و دولت آبادی و شاملو و نیز نشستی در پاریس به افتخار زرین کوب. بشنوید ببینید چه جو گیریم ما ایرانی ها . این را خودم می گویم از راننده تاکسی ساکن دولت آباد تا دولت آبادی مدعی اقتصاد، سیاست ، پزشکی، حقوق ، مهندسی ، اخلاق حکومتیم و همه تو خالی . واژه ی ابداعی ثمین صبور که نمیدانم اکنون کجاست در کنار خورشیدگرفتگی و ماه گرفتگی جو گرفتگی است؛ جسوف . چه جسوفی حاکم بر فرهنگ و آداب و عادات این سرزمین. چه ریشه دار حتی فرنگ رفته هامان.  نرفته ها که هیچ.

4- باز بختکی دوستم اصغر مرا با حلقه ی دیگاه نو آشنا کرد  با کوشش همکار دفتر بسته های شنیداری مورد علاقه دریافت شد. یکی را گوش دادم درباره ی استاد شجریان که مخاطب خاص دارد و شهرت عام. کیف کردم. دیگری معرفی کتاب کار همچون زندگی از تامس مور با برگردان محمدرضا سلامتی نشر نو . عالی بود. سپاس ایرج نازنین که پیش از این از اروین یالوم برایم گفته بودی. سپاس محمد صابری که روزها در راه را پیشنهاد کردی. سپاس اصغر سیف الهی که دیدگاه نو را سرراهم گذاشتی و سماک را. از فرشید سادات رئیسی درباره ی سیمین دانشور و غیره. سپاس سید کمال رفیعی  که بر پایه ی گوشم از حساسیت و تمرکز و کنش و واکنش آنها با بیماری برایم گفتی. از سلیگ من و روانشناسی مثبت. 24 توانایی برایمان بگو تا ببینیم درست آمده ایم برای وکالت یا نه. ایرج هم در بحث کار همچون زندگی از مولوی بگوید. هر کسی را بهر کاری ساختند و کار آن کار است ای مشتاق مست ... تا ببینم اگر دیگر نشنیدم یا مردم از کارم راضی بوده ام یا نه. در مقالات شمس هم هست بگو برایمان.

5- قلدری در ورزش نشست هفته پیش انجمن حقوق شناسی را به یاری حسین مشایخی که سپاسش باد شنیدم. درباره اش در بسته شنیداری سخن خواهم گفت . مهم است در شخصیت شناسی.

6- برکات را از غزاله علیزاده خواندم افتضاح. برسد به دست نرگس هم از ناهید طباطبایی چنگی به دل نزد.

7- خوانده ها را رها کنم. احوالپرسی حمید رجبی ، حمید امیرشاهی ، امیرحسین بیضایی، سیدکمال، علی سلیم جو ، اشرف طالبی و دو همشاگردی فرنگ رفته مهرناز هاشمی نژاد و عباس بابایی سر کیفم آورد اما کار پژمان شاهکار بود. چندباری زنگ زده بود مانند رضا شبرنگی و دستگاهم خاموش. پریروز یک ساعتی با همسرم چرخی زدیم. میوه خریدیم. گز از مجید. پیراشکی از نامی (تبلیغ خوراکی های لواسان). همه عالی و من شاد از خرید خوردنی. به پژمان زنگ زدم واکنشش حمایتی بود، همدلی نه دلسوزی. کلافگی ام را پذیرفت و دلسوزی دانست. حتی از همسرم هم بابت همراهی سپاس داشت و با سخاوت به شهرکرد فراخواند و ... جامعه شناسان این واکنش را در برابر واکنش جا به جایی قرار می دهند. برای نمونه پدرم هنگامی که از بیماری گوشم شنیده بود به آقامهدی گفته بود آره من هم 30 درصد شنوایی گوش چپ ندارم. خودش را کرده بود مرکز بحث و توجه. ایرانیست دیگر به او بگویی سرم درد می کند می خواهد ثابت کند سرطان دارد و در بیماری هم برنده است.  در حاشیه بگویم جشنواره ی دوغ کهک امسال هوا شد. چه باشد چه نباشد نمی رویم . پدرم کار خوبی کرد یا دست کم کار بدی نکرد اما آنچنان آن را بد انجام داد که ...  حتی کار بد را هم می توان خوب انجام داد. حیف است کار خوب را بد انجام دهیم. بحث قانون بد، مجری خوب و عکسش را هم نیز داریم. کلیشه نباشد باید دقیق دید. برگردیم به پژمان. پژمان و پژمان. این در و گوهر که پریروز باعث بسط عرفانی من شد. گشاده شدم و گشوده. تا بامداد خواندم و کیف کردم . بودنش، نفسش آرام بخش همه ی ما . سپاس

درود

  1. در این فاصله اودیسه  فضایی، درباره ی پول درآوردن با ارز دیجیتال از مهراوه فردوسی را در ناداستان شماره 4 مهر 98  با خوانش نیلوفر بهین با گوش معیوب خود شنیدم . خوب نبود نه ساختار، نه اندرون، نه داده ها، نه قلم گیرا نبودند. بیهوده بود.
  2. از مهراوه فردوسی در ناداستان ساکنان شهر اوز را گوش کرده بودم. درباره ی شهرک های پناه جویان افغانی در سمنان. عالی بود.  سینما گونه، پرداده ، چند بعدی، فرهیخته وار.
  3. هم از او ، من متهم تو متهم همه شهر متهم را بهمن پارسال پیش از سفر با همشاگردی ها به کرمان شنیده بودم. درباره ی کرمانی هاست و نامورشدنشان به چه مناسبتی عالی بود. قلم طناز اما جدی. موقعیت خاص من در خواندنش هم که افزوده ای بر جالب شدنش. این دوتا را بخوانید. هر کدامشان از جهتی کم مانند هستند. سپاس

درود

  1. نمیدانم چرا یاد شعر سیمین بهبهانی درباره ی مرد بی شلوار و بی پا افتادم. خنده دار است یعنی باید بی گمان دو چشم و احتمالا یک گوش نداشتن را تاب آورد چون بدترش هم ممکن است و وجود هم دارد؟! داوری شما چیست؟
  2. گفت وگوی سیمین با مهدی مظفری ساوجی را خوانده بودم. از سیمین که غزل هایش را دوست دارم  اصلا خوشم نیامد. درست مانند حجاب باوران، بی حجاب باوری را  یگانه راه می داند. انحصار، بی فکری و خشک مغزی. شما چگونه می اندیشید. بخوانید نظر دهید.
  3. آفرین بر همایون شجریان، پورناظری ها  و دیگرانی که یادم نیست که غزل های سیمین را برایمان آهنگ و آوازی کردند. آنها را که یادتان هست بگویید.
  4. شاهرخ مسکوب هنگام گفتن از ضدخاطرات مالرو چیزهای خوبی گفت.  نمی دانم چرا از ناخاطرات خود فاصله گرفتم. ریشه ی هوس بازی در تغییر نام، پرش کردن، یکجا نماندن  و استوار و شسته رفته ننوشتن را در خود نمی فهمم. هر چه هست جلب توجه نیست. ترکیب بی خود فلسفه، حقوق، اخلاق، ادبیات ، خاطره و .... . به گفته ی به آذین از هر دری سخنی.
  5. بی گمان در کتب تولتز چیزهای زیادی در کنش و واکنش مردم با کسی که دچار آسیب جدیدی می شود، وجود دارد و چه زیبا. آن جملات فلسفی را بیابید و برایم بفرستید. نیز درباره ی نگاه مردم به پول و پولدارها درباره ی محیط مجازی اما اکنون برای من جمله های مربوط به آسیب و از دست دادن و اینها مهم است.
  6. این ناخاطره را نیز که البته بهترین خاطره من است تاب آورید و به یاد بسپارید. هر گاه نبودم  بازگو کنید. وصیت مادی خود را سال 85 نوشتم و 87 تغییر کوچکی دادم. این وصیت معنوی من است. محمد صابری، سید علیرضا آقاعمو، جواد، جلیل و کمال فراهانی، سعید عباسپور، سعید روایی ، پژمان محمدی ، محمد موسوی مقدم، جمال فیروزی، حمیدرضا رضایی و هزاران دوست دیگر از مدرسه ، دانشگاه ، محله، کار، حتی دادرسان آن را پسندیده و اجرا خواهند کرد. سید مفید کلانتریان، حمید میرجعفری و ... . سال 52 در سالی به دنیا آمدم که البته سال تولد علی توکلی و مهدی چای بخش هم هست که هم تیم هستیم. 16 شهریور همان سال آن 6 گل رخ داد. بنگرید به پسربچه ای روی سکوها، شادروان استاد حمیدرضا صدر برگ های 226 تا 232، روی کتاب هدیه به آرمیتا شیرخانی دختر آقامهدی در زادروزش 15 اردیبهشت که از قضا زادروز نازنین ایرج رضایی هم هست نوشتم. سال 95 که عضو شورا بودم از سوی عباس اسماعیل بیگی مدیر کانون هواداران سرور آسیا و مراسم 43 سالگی این برد فراخوانده شدم. هم هنگام شد با بستری در بیمارستان و البته نجات از سرطان . امسال که 50 ساله شدم و شگفتانه ی همشاگردی های دانشگاه به ظاهر کوچک اما به واقع بزرگ، واقعی و دلی نکوداشتم بود. در منزلمان بی تکلف، ساده اما عمیق و در زنده بودنم پیش چشمم برگزار شد. به فاصله ی یک ماه دو بار بردیمشان. آیا این وصیت نامه ی معنوی نیست؟ و اگر سوگی رخ دهد و نباشم بهترین یاد از من همین یادنیست؟! سپاس

درود

  1. مجله سپیده ی دانایی که بی گمان علمی-پژوهشی نیست اما دم دستی و روانشناسی آبکی هم هرگز و هرگز نیست، بویژه آنها که بچه نوجوان دارند بخوانند. به لطف بانوی فرهیخته ی نابینا پرستو ولدخان با وجود کم مسئولیتی بخش نابینایان حسینیه ارشاد که بهانه کرد و شنیداری کردن کتب را تعطیل و با یاری گویندگانی که نام تک تک آنها را جای جای بسته های شنیداری ام برده ام و دستشان را می فشارم چیزهایی می خوانم؛ از جمله رهایی از تروما که احمدرضا چگینی خوانده بود. یکی از راه های رهایی، نوشتن است. طبیعیست که با حال این روزهایم بنویسم تا رها شوم.
  2. شاهرخ در بخشی ازطرح یک خواب می گوید. مزخرف است نخوانید.
  3. درباره ی کافکا و توماس مان به ویژه کوه جادو حرف های به درد خو�%شؤD8��%7� ک�tT�ب%8یژه ک�tT�%Dl17ا�4م�%8pan style�ه 8�خر�%1خ د%gی ب3A8ه �.�دو �y">
  4.  
  5. این شاهرخ ول کن من نیست . حتی شاهرخ بیانی که آمد به تیم ما و 25 خرداد 65 همان فرار هشت برای سه گل، دوتایش را زد. با وجود برگشتش در ذهنم جای خوبی دارد و شاهرخ دوست عمو علیرضا( علیرضا افضلی) دوست 40 ساله و همسایه ما که تعمیرکار بود و دوست داشتم او بیاید کارهای خانه را انجام دهد . شاهرخ گلستان و چندتای دیگر هم که جای خود. سپاس

درود

  1. روزها در راه، خاطرات شاهرخ مسکوب را با خوانش محمدحسین بنکدار تهرانی می شنوم خوب است. البته جاهای رنج آورش شاید این روزها بیش از حد اذیتم کند. رنجش کم هم نیست. بچه ی معلول، انقلاب، وضع ایران و اشتباهی را که دوباره داریم تکرار می کنیم.
  2. گروه پادکست های همیشه درمیان، همکار گویندست. تولید دیگری دارد. درباره ی فلسطین که به دردم نمی خورد اما برنامه ی دیگری دارد به نام زنان که درباه ی زنان نیست . نگاه زنان و مردان است به همه چیز . موضوع محور است . به همسرم پیشنهاد کردم بشنود . از بچه های دفتر شاید زهرا نیشابوری مشتاق باشد . هرکس دیگری که شنید بخش ها را معرفی کند تا آن ها را که دوست داریم بر پایه ی موضوع برگزینیم و بشنویم.
  3. با شوخی دوستانه قسمت 23 و 24 را به اصغر سیف الهی معرفی کردم . شنیدید می فهمید چرا.
  4. در قسمت 31 یا 32 یادم نیست که تنها خاطرات دو روز شاهرخ است مرداد 65 است، در مرگ هوشنگ مافی می نویسد. عالیست فوق العاده بشنوید. البته تحقیقات میدانی من نشان داد قهوه خانه ی نارون لواسان را حسین سیبیل اداره می کرده نه ممد و بعدش هم عزیزالله. اشتباه تاریخی ساده ای بود اما نشان داد آسان می توان در نقل همه چیز اشتباه کرد.
  5. اما تاریخ شفاهی حقوق؛ کتاب که هنوز شنیداری نشده. بسته شنیداری را از کانال انجمن حقوق شناسی برداشتم. با توجه به زاویه ی دیدم بدترین رخداد آن بود که با دکتر افتخار آغاز شد شنیدن. پاسخ ها بله نخیر . دویدن به میان پرسش گریز از چالش . محمد جلالیِ شصت و نهی ما محترمانه و آرام می پرسد. دیگر پرسش گر که نامش را نمی دانم  چالشی تر است. چه هوده افتخار برای توجیه خود و پافشاری بر آن که نیازی نیست استاد دانشگاه تمام وقت باشد و چند شغله بودن  عیب که هیچ حسن هم هست رفتار سنجابی و دیگران را عادی سازی می کند تا کارهای خودش طبیعی جلوه کند . تاریخ است دیگر یا شگفت زده می کند یا ناامید. گفت وگو با افتخار جدی نیست. سرگرم کننده است. نه اندوخته ای گیر کسی می آید نه آموخته ای. مانند گفت وگوی تاریخ شفاهی هاروارد است با ساعدی. البته ساعدی گیج می زند اما افتخار سیاست دارد. هر دو خالی و پوچ اما.
  6. برگردیم به شاهرخ که نامش را دوست دارم و می خواستم که نام دومم باشد. کوشش شد اما نشد.  در یکی از بخش ها 34 یا 35 خاطره ی مهمانی را می گوید که پیرمردی از ایران آمده و کم شنوا در آن وراجی می کند افتضاح است نخوانید.
  7. اما وضعیت شخصی این روزهایم . بیشتر دوست دارم یاد کنم از رمان های استیو تولتز هر سه تا. در هر چه بادا باد از پزشکی می گوید و واقعیت آن را ادبیاتی می کند . چه نگاهی. در دوتای دیگر از کنش و واکنش مصیبت دیده و رنجکش با دیگران می گوید. فرزند مرده یا هرچه. حرفهای تکراری دیگران ، سنجش ها و پاسخ دردناک اما در دل شنونده که کاش سر خودتان بیاید. تلاش می کنم پاسخم این نباشد . کاش حرفهای دیگران هم آن نباشد که مهم نیست و با یک گوش هم می توان بود. هیچ گاه چشم دار نمی تواند چشم نداشتن را درک کند . نبود گوش هم افزوده شود که هیچ. از مرگ آگاهم اما ترسی از آن ندارم. شاید شتابی برای رفتن نداشته باشم اما بی گمان ماندن به هر بها را  تاب نمی آورم .بماند، تولتز را بخوانید . بویژه آنجاها را که گفتم بیابید تا با هم گفتگو کنیم . سپاس

کتابخوانی

فایل شنیداری 

فایل شنیداری 

درود

درد را با برگردان قاسم روبین که شاید متخصص دوراس باشد خواندم. اینکه روبراِل یا تِرز واقعی هستند یا داستانی را نمیدانم از زندگینامه ی دوراس می شود فهمید . آنچه درباره ی شکنجه گفته شده را بخوانید. شگفت زده می شوید. حتی پیروز شدگان بر آلمان چه ها کردند. درس است برای ما بس نیست؟ بدتر آنکه روبین به جز انباری و نقد آن همه ی داستان هایی را که نگار یونس زاده برگردانده با برگردان خودش در درد آورده است. مشخص است کدام برگردان بر دیگری پیشین است اما به نظرم مهم نیست. یکان یکان واژه ها را با هم نسنجیدم. تنها واژه های پایان داستان تر را که پیش از این برایتان آوردم با برگردان روبین نیز دیدم . وای خدای من چه اندازه دگرسان از خودم بدم آمد که چرا نمی توانم متن زبان اصلی را بخوانم . بدتر آنکه اگر می خواندم می توانستم برای شما بازگو کنم؟ روبین به جای رازگونگی پیشوا نوشته حکم رئیس مابقی را خودتان بسنجید و ببینید. شوربخت شدم که چه اندازه کم اطلاع هستم و پرمدعا. شما خودتان می دانید تنها برآیند آنکه ترجمه گوگل و هوش مصنوعی هرگز و هیچ گاه جای انسان را نخواهد گرفت اینگونه نیست؟! سپاس

درود: با فراز و فرود در پایان حاصل عمر موام را که ایرج جان رضایی سفارش کرده بود و با پایمردی زنده یاد رویا کارآمد به دستم رسید خواندم. شاه بیتش شاید این بود: "در پی تمایلات خود باش اما پلیس را هم از نظر دور مدار...." اکنون رسیده ام به دوراس . چپ گرا است با کینه به آلمانی ها و البته به گونه ای یهودپرست است. از این جهات همدلش نیستم اما مگر می شود عشق من هیروشیما را نخواند و ندید. باز برگردیم به رویا خانم، زود رفتنش موجب شد باران تابستانی که به صورت کاست شنیداری شده بود باقی نماند و هدررفت انرژی برای جامعه نابینایی، موازی کاری و .... نوشتن همین و تمام را خواندم. سرگرم درد هستم و سپس عاشق و دریانورد .... اما امروز نه برای آنکه سیاسی و روشنفکر بنمایم بلکه برای نمیدانم چه برایتان از اورلیا پاریس می گویم. سه داستان کوتاه با برگردان نگار یونس زاده؛ داستان نخست چنگی به دل نزد. داستان سوم به نام انباری با نقد پیوستش نگاشته ی هارور بر پایه ی کارکرد امر والا و نگاهی کانتی پیشکش فلسفی اندیشانی چون غلامرضا رضایی (کاک غلام خودمان) . داستان کمپانی با شخصیتی به نام تر که فرومایه است و در پی زن و سیگار و الکل و اسلحه شگفت است. به خواندنش می ارزد. خودتان بخوانید پایان داستان جمله ی جالبی دارد ....سرزمینی که در آن پول درآوردن آسان است و اندیشه  جایی ندارد آنجا که رازگونگی پیشوا جای ایدئولوژی را می گیرد و جنایت توجیه می شود.... . پیشوا اسم خاص برای هیتلر بود. البته مرتضی کیوان توده ای که بیشتر فریب خورده بود تا خائن، در نامه ی خود مصدق را پیشوا نامید. بعد از کودتا زود پشیمان شد اما دیر شده بود . به شرایط امروز برگردیم. سرزمین توصیف شده ی دوراس برای زندگی احتمالی تر کجاست؟ پول آسان، اندیشه کم، راز پیشوا ، توجیه جنایت و.... ایران که نیست هست؟ کجاست و چرا؟! بگذریم. شنیداری شده ی نگاشته های موام را هر کس جست و یافت برایم بفرستد ... این هم از خوشمزگی های امروزم. به نظرم باید برگردم پی کارنامه ی دادفری و وکالت عقب افتاده. سپاس

 

درود

در پی گرفت آنچه گفتم نیز بخوانید نوشته ی افول اجتماع در ایران را در مجله ی رفاه اجتماعی سال 22 نوروز 1401 و نیز نقدهای آن نوشته را در اندیشه ی پویا مهر امسال. آنچه مورد نظر من است مقاله و نقدها نیستند چه موضوع جامعه شناسیک است. علاقه آری اما تخصص ندارم . سنم از این پرسه زنی ها گذشته. در مقاله  بر پایه ی گفته ی رابرت پاتنام نسبتی برقرار شده بین افزایش وکلا و کاهش همبستگی اجتماعی. به نظرم از یک سو وکیل را در معنی دادفران جزایی و امور جنایی دیده اند که البته به نظرم معنی شغل مقدس وکالت همین است اما وکالت در این معنی شاید فشرده نشود. بسته های شنیداری پیش مرا و آنچه پس از این درباره ی وکالت خواهم گفت گوش دهید. از سوی دیگر نبود ارتباط جامعه شناسی و حقوق و اینکه هرکس کار خود را می کند بدجوری توی چشم می زند. جای خالی ما حقوقی ها در آن دانشکده ها و نبود آنها پیش ما . جامعه شناسی طلاق و غیره را نیز ببینید... داوری با شما. چشم به راه دیدگاه هایتان هستم . سپاس

 

این چندماه...

هنگام تب و تاب هنگامی خوب نبود تا از خواندن بگویم. کسی گوش نمیداد. هرچند ضرورت خواندن بیش از همیشه بود. اکنون اما و پیش از رخدادهای ناگوار که به  آمدنشان انگار عادت کرده ایم :

  1. پیش از این نیز گفتم حیف که در دانشکده ی حقوق البته به جز دکتر عراقی نازنین از استاد موحد نگفتند  یا کم گفتند. در نگاه نو ، مردم نامه و اندیشه ی پویا کارهایش را ببینید. به ویژه حقوق مردم در مثنوی.
  2. دوباره سپاس داشتی از بانوی فرهیخته ی نابینا، پرستو ولدخان که شنیداری شدن آنچه خوانده ام را وام دار او و همکارانش هستم.
  3. نوشته ی الکساندر استرن را در اندیشه ی پویا بخوانید. از محیط مجازی می گوید که عقاید را بت می کند. جای خوبی برای سرگرمی است نه باورها. شاید همدل شوید که چرا هنگام تب و تاب از محیط مجازی فاصله می گیرم.
  4. گرچه خود دولت نیز در مصوبه هیات وزیران که در سامانه دیدید پذیرفت که اعتراض بوده نه ... اما برای رهایی از این دعوی نوشتم تب و تاب. بخوانید هر چه دوست دارید.
  5. همکاران به ویژه جوان ترها در کنار کوشش برای خرید خودروی خارجی البته نه چینی  و خانه و ویلا که حق مسلم شان است عبور از خشم مارتانوس بام و انتخاب سخت میان بد و بدتر از نایگل را بخوانید. فلسفه حقوق است هم در حقوق جزا کاربرد دارد هم اخلاق و حقوق .
  6. اندیشه ی پویا ویژه ی نوروز 1401 تسلی یابی در اعسار ظلمانی نوشته ی ایگناتیس با پیوست گفتاری از استاد ملکیان را ببینید حتما.
  7. از همه مهم تر کوشش فرهنگی رضا خجسته رحیمی، سردبیر اندیشه پویا و همکارانش را ببینید. در شماره ی 82 آذر و دی همین امسال . چه رندانه و زیبا اندیشه ورزی سیاسی را پیش می نهند. درس و تمرینی باشد برای پی گرفت راه.
  8. از مجله ی ناداستان و نیز داستان همشهری دور نمانید. داستان همشهری با آنچه درباره مشاغل پیش می نهد. خون بازی از حامد فرح بخش خاطرات روزنامه نگار از صفحه حوادث و خانم نصیریان خاطراتی از پرستاری. کاش دادرسان و دادفران نیز اینگونه قلم می زدند. داستان یک پرونده مجله کانون همین آهنگ را در سر داشت. ستونی که دوست داشتم نشدکه بشود . در ناداستان درباه ی بچه های آرژانتینی را ببینید. چالش حقوقی و اخلاقی نسق و غیره هم دارد.

      9. درباره ی هوش مصنوعی، دموکراسی و بسیار چیزهای دیگر اندیشه پویا را از دست ندهیم

 

نگاهی به کتاب روزها ، شادروان محمدعلی اسلامی ندوشن

فایل شنیداری 

 

بازتاب یک نگاه به تاریخ شفاهی وکالت

فایل شنیداری 

 

بر مدار عشق

خاطرات و خطرات وکالت

در گفت و گو با عبدالصمد خرمشاهی، شکوفه شکری، جنگل، چاپ اول 1400، 187 صفحه

 

فایل شنیداری  

 

نگاهی دوباره به کتاب گدا

فایل شنیداری  

 

کتابخوانی

فایل شنیداری 

 

اسپرلوس، نوشته هرمان هسه

 

فایل شنیداری  

 

مرگ در ونیز

فایل شنیداری   

 

این نوشتار بسیار کوتاه و فشرده اما جذاب و خواندنی در بخش مسئولیت مدنی است که هیچ حقوقدانی از داشتن آن بی نیاز نیست.

   

 

 

 

 

 

 

 

 

نگاهی به فیلم مرد بازنده

�%8o2font-siB2Ftd>
 

=>%0gtyle="font-size:16pxe="fD %5ر�5رت href9 %3https> % 09%picofile.com%ile%448812334%%0WhatsApp_Ptt_2022_04_03_at_17_25_41.ogg.html2Fp> input nam09 %3 %"width:100%">

 

نگاهی به فیلم مرد بازنده

D"fD E  9 %B 5رد %9 =>%0gtyle="font-size:16pxe="fD %5رت href9 %3https> % 02%picofile.com%ile%448092368%%0WhatsApp_Ptt_2022_03_06_at_15_13_02%ogg.html2Fp> input nam09 %3 %"width:100%">

 

نگاهی به فیلم مرد بازنده

%"width:100%">  

 

نگاهی به فیلم مرد بازنده% �D 9 %BBFspan><43Cpx" �.9�p1A.<%2>

نگاهی به فیلم مرد ب =>%0gtyle="font-size:16pxe="fD %5رة % 18%picofile.com%ile%433695184%.ogg.html2Fp> input nam09 %3 A

 

فایل شنیداری 

 

فایل شنیداری 

 

فایل شنیداری 

 

فایل شنیداری 

 

فایل شنیداری  

 

فایل شنیداری 

 

فایل شنیداری 

 

    فایل شنیداری 

 

 

یادداشت ها- آلبر کامو

فایل شنیداری  

 

نگاهی به کتاب زندگی نو 

فایل شنیداری  

 

خوانش کتاب در حال پایان یافتن است. افزون بر چیزهایی که پیش تر نگاشتم دیدن گفتگوی دکتر گودرز افتخار جهرمی به یادم آورد که وی گر چه کیف به دست نمی گیرد اما در دادگاه ها دیده می شود. زیاد وکیلی کیف به دست است. از این گذشته سرپرست انتصابی و رئیس انتخابی بوده. پس در تاریخ شفاهی وکالت جای می گیرد. بر پایه بخش بندی کار همانگونه برای نمونه دکتر صفایی و دکتر اخلاقی را من مأمور به هماهنگی بودم و از عهده برنیامدم، دکتر افتخار و دکتر شمس را سعید دهقان پیگیری می کرد به ویژه دکتر شمس را عباس ایمانی هم پافشاری کرد و نشد. داوری دلایلش با تاریخ که خود تاریخ شفاهی تاریخ شفاهی است. محمدعلی دادخواه و صالح نیکبخت که در این کتاب هستند در فهرست گفتگوشوندگان ما قرار دارند تا آینده چه شود!

کتاب دوران دانشکده، صفحه 278، دستخط دکترعبدالحسین علی آبادی

 

کتاب دوران دانشکده، صفحه 362، دستخط دکتر کاتوزیان

 

آیین دادرسی مدنی، مجلد هفتم، برگردان دکتر حسن محسنی

 

 

 

 

 

فایل شنیداری 

 

نگاهی به سه کتاب حقوق و سینما، آیین دادرسی مدنی و دعوت به تماشای دوزخ

 

فایل شنیداری 

 


 

 

این روزها سرگرم یا بهتر بگویم درگیر خواندن این کتابم. جذاب، جالب با برگردانی کم مانند. خواندنش عرق ریز می خواهد و تمرکز. چالش ذهنی می آفریند و دید را می گشاید تا از امور روزمره ی نهاد وکالت خودمان فاصله بگیریم و ...

گفته بسیار است. باشد در فایل شنیداری

گزین‌گوی‌های رمان «جزء از کل» نوشته‌ ی استیو تولتز، ترجمه پیمان خاکسار، نشر چشمه

 

101- چیزی که مردم از آدم می‌خواهند این است که طبق قانون‌های خودشان زندگی کنی و هرگز روی پای خودت نایستی و هیچ حق ویژه‌ای برای خودت قائل نباشی.

102- بدترین چیزی که در مورد کسی در جوامع شبیه جوامع ما می‌شود گفت این است که نمی‌تواند شغلش را حفظ کند. تصویر بازنده‌های ریشویی را به ذهن می‌آورد با دست‌هایی ضعیف، که غمگینانه لغزیدن مشاغل از لابه‌لای انگشتانشان را تماشا می‌کنند. ما برای هیچ چیزی به اندازه‌ی شغل احترام قائل نیستیم و هیچ چیز را هم به اندازه‌ی بی‌میلی به کار کردن مایه‌ی بدنامی نمی‌دانیم و اگر کسی بخواهد عمرش را وقف نقاشی یا سرودن شعر کند، اگر شعورش برسد چه چیزی به نفعش است می‌رود توی همبرگرفروشی کار می‌کند.

103- به علاوه، این احتمال قریب به یقین هم هست که رازهایی که زمان برهنگی روح‌تان برملا می‌کنید، خود باعث به پایان رسیدن عشق شوند. افشاگری‌های از روی صمیمیت شما شعله‌ای است که فتیله‌ی دینامیت انفجار بی‌بازگشت عشق را روشن خواهد کرد.

104- الهامات مستقیم به همان اندازه که نیرومندند، غیرقابل اعتمادند.

105- بعضی آدم‌ها حس می‌کنند در حال غرق شدنی و وقتی جلوتر می‌آیند تا بهتر ببینند، نمی‌توانند در برابر وسوسه‌ی پاگذاشتن روی سرت مقاومت کنند.

106- هرکسی که تخیلی بیش‌فعال داشته باشد، خصوصاً که اغلب تخیلات هم منفی باشند، هرگز نباید از چیزی شگفت‌زده شود. تخیل می‌تواند فجایع قریب‌الوقوع را وقتی مشغول گرم کردن خودشان هستند کشف کند، خصوصاً اگر سوراخ بینی‌ات را باز نگه داری. آدم‌هایی که می‌توانند بدون اشتباه آینده را بخوانند، موهبت بینایی ارزانی‌شان شده یا موهبت گمانه‌زنی؟

107-دکترهای چاق به اندازه‌ی آرایشگرهای کچل غیرقابل اعتماد هستند.

108- گاهی فکر می‌کنم حیوانٍ انسان برای زنده ماندن غذا و آب احتیاج ندارد؛ غیبت جواب همه‌ی نیازهایش را می‌دهد.

109- نمی‌شود با تفکر مثبت مرگ را تاراند؛ مثل این می‌ماند که با خودت فکر کنی «فردا خورشید از غرب طلوع خواهد کرد. از غرب. از غرب» هیچ ثمری ندارد.

110- احساس گناهِ روح‌نابودکن یک نفر دیگر می‌تواند دلیلی برای زیستن باشد.

111-برآوردن آخرین آرزوی یک روبه‌موت کثیف‌ترین کاری است که می‌شود در حقش کرد. نمی‌فهمی که نمی‌خواهدp9�دگی محکوم می‌شوند.

122- تماس برقرار کردن با کسی که رهایت کرده کار پر مخاطره‌ای است؛ هرکار هم بکنی باز درماندگی‌ات آشکار می‌شود.

123- این راز را از من بشنوید: هیجان و انتظار سفر موقعی که پاسپورت تقلبی دست‌تان است چند برابر می‌شوند.

124- جنایتکارهای حرفه‌ای و فلاسفه به شکل شگفت‌انگیزی در خیلی چیزها اشتراک دارند- هردو با جامعه تضاد دارند، هردو با قوانین تغییرناپذیر خودشان زندگی می‌کنند و از هیچکدام والد به‌دردبخوری درنمی‌آید.

125- یک خانه فقط یک خانه نیست-صحنه‌ی نمایشی است که بخشی از زندگی‌ات روی آن اجرا شده.

 

 

روایت هایی از تلخ و شیرین وکالت

فایل شنیداری 

 

گفتم که دکتر صفایی حاضر به گفتگو با ما نشد دست کم او و دکتر اخلاقی و دکتر واحدی که از دستش داده ایم الگوی واقعی یا نمادین ما برای وکالت بوده اند. دکتر اخلاقی بیمار است و توان گفتگو ندارد اما چرا دکتر صفایی نخواست به دیدارش برویم درست نمی دانم. بگذارید به حساب ایرادات من. دو تن دیگر از گفتگوکنندگان دانش آموخته دانشگاه تهران نیستند و گرچه تقریباً همه گفتگوشوندگان در هر 3 جلد کتاب تاریخ شفاهی وکالت دانش آموخته دانشگاه تهران هستند اما زود ا�ند 2gD8� 2gD8��%� ار 3 �lB77ٍA7ر�%ان ه8��س�ند 187 %ja.74��D8�یً �aB2�%8��ه تى9/table>38lB77ٍCگر �99/tabار 3 �E ش�%�د%Dا%a.���%g3D"1"%g3D"1"%ته9�زFtab�Fه �%7ه �%Aر �E123- ای�3D"1"%�8D8�ۉ3D"1"%تهA9ا%D>38lB77�%8�ا%کلB9�ک�ً همه4گا%D�ید بnj;ک%6د 187 %ja.74��فتگوشوندگ�%8�ان هس%D�ه را پی افکنیم. اگر یادتان باشد در گفتگو با برخی از وکلا که در کانون دانش آموختگان دانشکده حقوق دانشگاه تهران مسئولیت دارند ( کانون فارغ التحصیلان) خواستم بحث را به آن سو بکشم که به هنگامی دیگر موکول شد و آن هنگام هیچ گاه فرا نرسید. فایل های شنیداری موجود است شاید دیگرانی بیایند و از آن تاریخ شفاهی درآوردند.

 

  ادامه  

 

اعتماد، نگاشته آریل دورفمان، برگردان عبدالله کوثری، نشر آگاه، چاپ نخست 79، دوم 88

 رمانی کم حجم اما عالی و شگفت انگیز. یک جمله می آورم بقیه را خودتان بخوانید:

هیچ کس نمی تواند بچه هایی را نجات دهد که جرأت کرده و در دنیای آدم کش ها خواب دیده اند.

 

یک نمایشنامه از بهرام بیضائی، هنرمند توانا با نام افرا یا روز می گذرد، چاپ سوم، 1386، نشر روشنگران

این کتاب نیز در حسینیه ارشاد گویا شده است. زبان کتاب مثل همه کارهای بهرام به ویژه مرگ یزدگرد عالی و بی مانند است. شخصیت دوچرخه ساز دقیق و جذاب تصویر شده است. به آوردن یک جمله از آن بسنده می کنم خودتان کتاب را که در 96 صفحه چاپ شده بخوانید.

«کسی که بازی نمیکنه یه چیز میبازه  خود بازی کردن رو، هیچی ام نمیبره»

 

تاریخ کابوسی است که مدرنیسم تلاش می کند از آن بیدار شود.

شخصیتی در یکی از رمان ها جیمز جویس، برگرفته از کتاب آثار ادبی را چگونه باید خواند، نگاشته تری ایگلتن، برگردان محسن ملکی و بهزاد صادقی، چاپ نخست 1395، نشرهرمس

کتاب خواندنی است و جالب. در بخش نابینایان کتابخانه حسینیه ارشاد گویا شده است.

به تازگی آگاه شدم همکار دفترمان حسن آقای افضلی کتابی نوشته اند که دستاورد پژوهش ایشان در دوره کارشناسی ارشد است. با شادباش این پیشرفت و بهروزی به ایشان و سپاس از نامبرده که یک نسخه از کتاب را به دفتر پیشکش کرده و با خط خوششان نوشته ای نیز نگاشته اند مشخصات کتاب در دید همکاران علاقمند قرار میگیرد تا با خواندنش از آن هوده برند.

 

 

کاربرد تاریخ شفاهی در انعکاس ترومای جمعی

خوانندگان گرامی درود

حال که سرگرم یا درگیر تاریخ شفاهی شدیم خوب است این مقاله را بخوانید. آن را اینترنتی خریداری کرده ام. پس نهادنش اینجا دست کم کمتر خلاف حق مؤلف و ناشر است. (خلاف جزئی)

سحر سخایی پژوهشگر موسیقی در روزنامه همشهری، چهل سال موسیقی ایران را واکاوی کرده بود که بسیار خواندنی است. سپس محمود عظیمائی این نوشتار را در کانادا به برنامه رادیویی تبدیل کرد که آن نیز بسیار شنیدنی است و دسترس پذیر. به سفارش برادرم محمد صابری در نوروز 99 از خانه نشینی ایجاد شده بر پایه کرونا هوده بردم و این برنامه هشت قسمتی را به جان نیوشیدم. در پایان هشت قسمت تهیه کننده با چند تن از متخصصین بحث هایی را انجام داده بود و موضوع کشیده شد به تاریخ شفاهی و معرفی این مقاله. آن را بخوانید.

 کاربرد تاریخ شفاهی در انعکاس ترومای جمعی 

 

به یاد استاد شجریان

به نظرم خوب است این روزها به جا یا دست کم در کنار سرک کشیدن به محیط مجازی کتاب «هزار گلخانه آواز» که گفتگویی است با استاد شجریان را بخوانید. من که از خواندنش سیر نمی شوم.

 

کانت نه تنها دستان پاکی داشت بلکه اصلاً دست نداشت.

برگرفته از گفتگوی شارلوس و بریشو در جلد ششم کتاب در جستجوی زمان از دست رفته که در این روزهای بیشتر خانه نشینی و مد شدن خواندن چیزهای گذرا دوستان را به خواندن این کتاب گران سنگ تشویق می کنم. نکته بامزه این گفتگو اصطلاح عرفان ضدعفونی شده آلمانی است. همه جور ضدعفونی به ویژه در این روزها شنیده بودیم جز عرفان که آن را هم شنیدیم.

 

 

 

ا cellspacing="Ban style="font-size:16px">به نظرم خ%Dو بanpt09 %1 ر�" stylA7ً �%لب7 ککت%D�شت؁ا%Dب8�رلو�)D8�ی 2 style="width/p> ه�%تش�D"text-align%Aکت%eI %E�%Astyle="t5� ت�Fong>�%Asty5حی�8�رلوس و >

 

101 مسئله ی فلسفی، مارتین کوهن، ترجمه امیر غلامی

 

 

 

در کشوری که نمی توان "نه" گفت انسان ها به گله های وام تبدیل می شوند.

واتسلاف هاور، برگردان عفت داداش پور، چاپ شده در مجله آدینه

کتاب قدرت بی قدرتان، واتسلاف هاول، صفحه 164

 

 

کتاب قدرت بی قدرتان، واتسلاف هاول، صفحه 118

 

 

کتاب قدرت بی قدرتان، واتسلاف هاول، ترجمه احسان کیانی خواه، صفحه 99

 

 

 

فایل های شنیداری را درباره ی کتاب های خوانده شده شنیده و تجربه های خویش در این باره را با ما در میان بگذارید.

کتاب سیاه- اورهان پاموک
روزهایم را با او می گذرانم شبهایم را با شما- دکتر سعید عباسپور
بازخوانی کتاب سور بز
پی گفتاری بر گفته های علی سلیم جو درباره کتاب های رازهای سرزمین من ، جزیره سرگردانی و...
گفته های علی سلیم جو درب

 

 

رفتن به بالا

لطفا کمی صبر کنید ...