امروز زادروز دوست نازنینم آقا سعید روایی است که از مدرسه با هم دوست بودیم و رفیق ماندیم. پر مهر است و آرام و دوست داشتنی. پایا و مانا باشد. سعیدجان زادروزت خجسته و فرخنده .
سوگداشت
دوستم دکتر مهدی ذاکری که به هنگام شورای چهارم مدیرعامل همشهری بود، وکیل دادگستری است و هم ورودی ما به رشته ی حقوق در سال 69 البته در دانشگاه شیرازو به نظرم با دکتر محمد جلالی در دبیرستان مطهری مشهد همشاگردی بوده اند و برادرشان آقا هادی که به هنگام شورایی بودن من شهردار منطقه 13 تهران بودند در سوگ نبود پدرشان نشسته اند. با ایشان در این اندوه انباز هستم . آمرزش آن سفر کرده و شکیبایی را برای بازماندگان از خدا خواستارم.
سوگداشت
فایل شنیداری
سوگداشت
فایل شنیداری
سوگداشت
فایل شنیداری
سوگداشت
درود
شوربختانه دیروز عصر شنیدن خبر درگذشت مادر گرامی دوست نازنینم حاج حبیب الله زارع سوگمندم کرد. با او در دبیرستان همشاگردی بودم و درباره اش گفته و نوشته ام اما از خوبی هایش هرچه بگویی کم است و انگار چیزی نگفته ای. برای مادر شادروانش امرزش و برای حبیب شکیبایی را از پروردگار خواستارم. نیز دوست دیگرم داودخان رستم پور که با اصغر سیف الهی نسبت نسبی دارد و به همین دلیل از نوجوانی آشنا و دوست هستیم در سوگ پدربزرگوارش نشست. پروردگار پدرش را بیامرزد و آقا داود و خانواده تندرست و آسوده روان باشند. سپاس
شادباش
فایل شنیداری
شادباش
درود
نوروز خجسته و فرخنده . در پیامی درازدامن و درازآهنگ به تاریخ 26 اسفند 1402 همین ستون شادباشی فراخ و گشاده پیشکش کردم. از امیدهای سال آینده گفتم و از خوشی های امسال بویژه سپاسداشت هایم پیشکش شده به همشاگردی ها و صدالبته دیگر دوستان. چون کمی گله و شکایت و صدایی رنجور داشت خوش یمن ندیدم آن را بفرستم هرکس خواست خودش بشنو.د پس به همین کوتاه نوشت بسنده می کنم که شاد، تندرست، پایا و مانا باشید. سپاس
شادباش
فایل شنیداری
شادباش
فایل شنیداری
شادباش
فایل شنیداری
شادباش
11 اسفند زادروز سرکار خانم پرناز لواسانی همکارمان در دفتر لواسان خجسته و فرخنده. پایا و مانا باشند.
سوگداشت
با شنیدن خبر درگذشت جناب آقای تقی حیدری فرزند دایی حسن (دایی پدرم) اندوهگین شدم. برای او آمرزش و برای بازماندگان بویژه دکتر خلیل و دایوش خان شکیبایی را از پروردگار خواستارم. تقی معلم بود و در تفرش کتابفروشی داشت . هنگام کودکی و نوجوانی عید و تابستان که آنجا می رفتیم سرگرمی من و سعید پسرخاله ام رفتن به کتابفروشی بود. تقی سفری هم کرده بود به کره ی جنوبی که شنیدن خاطراتش در آن سن که ما بودیم شیرین بود. خدایش بیامرزد.
شادباش
دیروز زادروز دوست نازنین وحیدخان حق گو بود که هم هنگام شده بود با زادروز مولا. وحید هم از انسان های پاک، آرام و فروتن است. از آنهایی که دوستی با ایشان گرانبها و ارزشمند. از همان سال 86 که با رفتن به لواسان بخت یار شدم با میانجی گری آقامهدی که همیشه پایه ی خیر است با آقا وحید آشنا شدم. برای وحید زندگی پایا و مانا آرزومندم. سپاس
سوگداشت
درود
هفته ی پیش خوب نبود. نخست دوست و همشاگردی محمد موسوی مقدم اعلام کرد استاد درودیان در سوگ همسرشان نشسته اند. روح آن شادروان شاد و آرام و قلب و روان استاد شکیبا. سوگ مان بیشتر شد هنگامی که شنیدیم استاد اخلاقی هم به دیار ناز رفتند. دریغ که بیماری ایشان اجازه نداد در تاریخ شفاهی وکالت کنارشان باشیم و گفت و گو کنیم. علاقه ی شاگردی چون من و توجه استادی چون او به کارهای شاگردانش به دانشکده محدود نشد. جایی که هم در مصاحبه ی دکتر، هم در امتحان جامع او مستقیم و غیرمستقیم با تشویق استادانه میخواست من حقوق تجارت کار کنم و من نه آنکه از اقتصاد و پول بدم بیاید بلکه چون دل در گرو مسئولیت مدنی و عدالت اجتماعی داشتم بدان راه دیگر نرفتم. هزینه اش را هم داده ام. در سالگشت درگذشت استاد عراقی آبان 97 که با کوشش محمد جلالی همشاگردی فرهیخته در منزل استاد برگزار شد با پشتکار و جدیت دیگر همشاگردی فرهیخته محمد موسوی مقدم به رنگ خون را پیشکش استاد اخلاقی کردم. با اشتیاق گرفت و خوشحال شد که شاگردش چنین و چنان کرده. خوانش بند گفته ام درباره ی استاد عراقی ،سپاسداشتم از اساتید را نمایاند. در جشن ازدواج اسدالله صحرانورد که دوستانی چون محسن ایزانلو، عباس دارویی و محمدحسین سمیعی هم بودند استاد اخلاقی را دیدیم. آقای مهدی شیرخانی هم بودند. استاد کمی ناخوش بودند. جدا از نافرمانی در نخواندن حقوق تجارت نگاه دکتر اخلاقی به مدرسه و کاخ به تدبیر استاد کاتوزیان یا دانشگاه و دادگستری با تعبیر خودم را می پسندیدم. موشکاف و روشن بین ، گفت و گو کننده و آماده برای نقد و من که شاگرد عراقی و اخلاقی و ... بودم بی هراس از سرزنش و مجازات راه کنونی را پذیرفتم که پی گرفت دانش و منش و بینش ایشان است در تکمیل کوشش های آنها با روش خودم. برای شادروان اخلاقی آمرزش و برای همسر و فرزندانشان شکیبایی را از پروردگار خواستارم. از طنازی های استاد هم در کلاس، هم جاهای دیگر هزار خاطره دارم که در جای خود خواهم گفت. سپاس
شادباش
سرکار خانم آتوسا وکیل مظفری زادروزتان خجسته و فرخنده. در کنار همسر گرامی و ارجمندتان جناب آقای استاد دکتر محمدحسین شهبازی پایا و مانا باشید.
شادباش
درود
امروز 19 دی ماه زادروز دوست نازنینم فرهاد خضرائیست. درست تر بگویم، فرهاد خضرائی علیزاده زاده ی 19 دی 1350. 9 روز دیرتر از رضا شبرنگی از همشاگردی های سال 69 زاده ی 10 دی 1350 در سبزوار . درباره ی آقارضا با پوزش از دیرکرد و البته تدارک زیان آن در قالب یک مهمانی شادباشی می گویم. باید جداگانه نوشت اما سوگداشت امیرحسام از یک سو و نوشته های پربار اشرف طالبی در زادروز همه ی ما ورودی های 69 از سوی دیگر چنان کرد که یادم رفت برای رضا، علی حسینی نواز، مارگریت جوانی ، عباس بابایی ، محسن نجفی خواه، عباس متولی و... بنویسم. کار گروهی را قبول دارم اما در کار دل دستور نمی پذیرم و برای دلم تک روی می کنم. فرهاد هم به روایت همشاگردی ها به دلیل حضور گرچه گاه و بی گاه اما پررنگش کنار ما جزء بچه های 69 شده و این سند افتخاری پیشکش او گردیده . زادروز دوستم آقا فرهاد خجسته و فرخنده . پایا و مانا باشد. بچه محل عباس بابایی یعنی بچه ی نارمک است. هم نسلیم و در گفت و گوهای خانوادگی علاقه ، گفته و خاطره ی مشترک بسیار داریم. آری، فرهاد بچه نارمک گرچه آبیست اما فوتبال دوستی واقعیست. به جغرافی و آداب و رسوم علاقمند است . در کار خود حرفه ایست. ملایم ، آرام و خونسرد است. بی تنش، بی کینه ، بی حسد و بی حسرت. بخل ندارد. نوکیسه نیست. بچه شهری و شهروندی میانه رو است با گفتار و کرداری دلنشین. افراط و تفریط ندارد و همین دوستی با او را که بیش از 15 سال است آغاز شده دلنشین و خوشایند می کند. گفتم دوست و نگفتم هم خانواده. نسبتی سببی داریم هم ریشیم. همان که بی دلیل سنت تاریخی آن را نکوهش کرده و هم ریشان را دشمن انگاشته. این دوگانه انگاری ها همان است که قدرت سیاسی از آن هوده می برد. برای نمونه فیلم مدیر ارشاد به عمد فراگیر شد و نامستقیم پشتوانه ی حکومتی داشت نامحسوس و جامعه ی کوتاه مدت ایرانی باز گول خورد. به شوخی و خنده گذراند و نشانه ی فساد حکومتی دانست. سرگرم شد و دو قطبی گری آمد درون خانه ها و خانواده ها تا قدرت کار خود را بکند و ما یا بخندیم یا ناسزا بگوییم بدون هیچ کار جدی آسیب شناسانه ی فرهنگی و اجتماعی . بگذریم. اندوخته و آموخته ی من می گویدکه پدرم هفت هم ریش داشت و کم و بیش با همه دوست بود . من و فرهاد هم با هم دوستیم اگر دوستی مرا پذیرا باشد که تاکنون چنین بوده. دوستی با فامیلی ناهمساز نیست اما از آن جداست. گردآمدنی هم هست. دو پسرعمو دارم با یکی دوستم با دیگری رابطه ای احترام آمیز دارم. نمونه های این چنین و جداسازی های دوستی از روابط احترام آمیز را در خانواده ی خونی و سببی و دیگر آشنایان کم ندارم. با همه با احترام با برخی ها دوست. به نظرم بیش از خوب یا بد بودن آدم ها و سفید و سیاه دیدن آنها بیشتر باید به میانه رو بودن ایشان و بی تنش بودن رابطه با آنها دقت کرد و دوست را اینگونه برگزید. فرهاد نمونه ی عالی و اعلای اینگونه دوستان است. زندگیش پربار دوستی مان پیوسته. سپاس
شادباش
فایل شنیداری
سوگداشت
بیش از یک ساعت نمی گذرد که علی سلیم جو به من خبر داد امیرحسام نازنین پسر دوستم حمیدخان امیرشاهی به عالم ناز سفر کرد.
از تسلیت و این چیزهای مرسوم می گذرم. خودم گرچه با نوع متفاوتی از معلولیت اما اینگونه بزرگ شده ام و اگر نه کامل دست کم بیش از دیگران حس و حال پدر و مادری که فرزند معلول دارند را درک می کنم و حتی حال امیرحسین و امیرمحمد برادران امیرحسام را نیز خوب می فهمم. راستش دروغ چرا، خودم به گونه ای خود را صاحب عزا می پندارم . اگر چه از راه دور حس می کنم کنار حمید، امیرحسین و امیرمحمد هستم. سرکار فرشته خانم زمانی که به راستی فرشته ی زمان هستند نیز جای خود را در ذهنم دارند. کاش جسمم نیز یاری کند و خود را کنار ایشان برسانم. بیش از این یارای گفتن و نوشتن در من نیست.
سوگداشت
درود
شاهرخ خواننده ی محبوب من که در کنار ستار و حتی شاید بیش از داریوش دوستش داشته ام درگذشت. روحش شاد. هم نامش را دوست داشتم هم صدا را . شاهرخ نامیست که حتی هنگامی که بر فوتبالیست تیم آبی نهاده شده بود گرچه به تیم ما آمد و برگشت باز هم نام باعث می شد در تیم روبرو هم به بازی اش توجه کنم. شاهرخ بیانی زنده باشد و مانا . شاید از انگشت شمارترین بازیکنانی باشد که از تیم ما رفته و دوستش دارم هنوز. خاطره ی یکشنبه 25 خرداد 65 و فرار 8 برای 3 گل که شاهرخ درآن نقش داشت از یادم نمی رود. از موضوع پرت افتادم. برگردم به شاهرخ خواننده که دیگر رفت و برگشت ندارد. یادش همیشگی است. از (ظالم و تو رو از دست نمیدم) که پیش از انقلاب خوانده شده و در کودکی شنیدم بیایید تا میانه ی دهه شصت ( اومدم و اینجا موندم) و نازکی مثل گل که امروز دوباره شنیدم که در نوجوانی شنیده ام تا آغاز دهه ی هفتاد ( بیا سوار قصه رو) که یکی از چند آهنگ شاهکار برای خودم می دانمش و در جوانی زمزمه کردم و پسرعمه ام محمد صابری روی نوار ضبط کرد. نمی دانم نوارش هست یا نه و زمانی آهنگی قرارداده بودم که با تلفن همسرم شروع به خواندن میکرد همه و همه یادگار . نمی شود فراموش کرد. شاهرخ یادگارهایش را که مادرش اصل کاری بوده جاگذاشته اما یادگارهایی که برای ما گذاشت جاودان است. کنار مسجد زنی نشسته و می گوید خدایا تو پس کجایی . خدا هر جا باشد یاد شاهرخ برای ما یا بهتر بگوید برای من زنده و جاوید است و من دلم را از آهنگ هایش پس نمیگیرم. خواه دلم از غم سرشته شده باشد، خواه از شادی. سپاس
شادباش
همشاگردی گرامی و ارجمند در دوره ی کارشناسی دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران سال های 69 تا 73 ، سرکار سپیده خانم مجدزاده ی خاندانی زادروزتان خجسته و فرخنده. پایا و مانا باشید و در کنار همسر بزرگوارتان حسین آقای معین زاده که دوستی با وی و زلف گره زدن با او یکی از دستاوردهای شگفتانه ی زادروز امسالم بود و سفرمان برای سخنرانی زیان معنوی ره آورد معنوی محکم شدن این گره را در پی داشت و نازنین پسرتان کیارش خان پزشک آینده شاد زندگی کنید . گرچه هنگام شادباش گفتن ها کمتر رواست از رفتگان بگوییم اما نمی شود یاد و خاطره ی داریوش خان پدرتان را با آن لهجه ی شیرین کرمانی نادیده گرفت. روز درگذشتشان که به نظرم 4 سال است از آن می گذرد همین روزهاست. باز به نظرم 10 آذر. افسوس که نشد برای تاریخ شفاهی وکالت پای گفته های شیرینش بنشینیم . کم کاری کردم جامعه ی حقوقی بر من ببخشد و تاریخ پوزشم را بپذیرد. صدالبته که خود این ماجرا پشت پرده ی تایخ شفاهی است و شاید آموزاننده تر از روی پرده. آسیب شناسی می خواهد گوشه و زوایای ما آدمهای خاکی. یاد داریوش خان مجدزاده، آن ادیب دادفر پیشکسوت زنده و گرامی.
شادباش
فایل شنیداری
سپاسداشت
درود
سپاس و هزاران بار سپاس پیشکش به دوست و همکارم مصطفی کاظمی که برای درمان بیماری گوشم پژمان اردبیلی و جناب احمدی را که مرکز شنوایی سنجی این دومی بالاتر از میدان کاج، خیابان 12 شرقی سرو ، پلاک 43 ، واحد 9 است سرراهم قرارداد که هر دو به ویژه جناب احمدی با آن لهجه ی شیرین یزدی یاری بسیار کردند. بی چشم داشت مادی و نگرفتن حتی دستمزد معمول . جناب احمدی دکتر ملیحی را پیشنهاد دادند که با رفتاری ساده و بی تکلف درمانم کرد. سپاسشان باد
سپاسداشت
درود
با برادرانم کوروش و مهدی خراسان بودیم . حمید امیرشاهی را دیدیم و امیرحسین بیضایی را. جشن پذیرش امیرمحمد پسر حمید در دانشکده ی حقوق علامه را پیشاپیش گرفتیم. از حاج علی خوشدل که برازنده ی نامش است سپاسگزاریم. نیز ابراهیم و احسان دوستان محمدجعفر شایان خواه. که احسان همکارمان نیز هست. قرار شد شایان نازنین دادنامه های عالی جناب چابک را برایمان بفرستد. چشم به راهیم . نیز حاج حمید که قول داد نوشته های خود در مورد تغییر کاربری را بدهد بخوانیم که افزون بر مرور زمان چیز یاد بگیریم.
توس رفتیم. در کنار فردوسی و اخوان بر مزار استاد شجریان نشستم و به یاد گریه حافظ چه سنجد افتاد محالی بود که گفتنی نیست. سپاس
شادباش
درود
بانوی ایرانی صلح نوبل برد. سپاسش باد و فرخنده و خجسته برای همه ی ایرانی ها. برابرنهاد صلح جنگ است البته به مفهوم قدیمی. صلح به مفهوم نو دربرگرفته ی پیشرفت پایدار است. اندیشه ی نبود خشونت، گفتگو و غیره. به هر حال سیاست فراز صلح است. چه خوب می شود اگر یک ایرانی ادبیات نوبل ببرد . من باشم و ببینم. تعصب ندارم اما ترک و عرب برده اند ..
هفته ی پیش 8 مهر روز مترجم بود. نشد به هنگام شادباشی پیشکش همسرم کنم که می رود مترجم حرفه ای شود. کودکان و نوجوانان شما که بزرگ شوند اثر کارش را در زندگی، برگزیدن رشته ی تحصیلی و غیره ایشان خواهید دید. روز مترجم بر همسرم و همه ی آنانی که ما را با نگاشته های فرنگی آشنا کردند خجسته و فرخنده .
سپاس
سپاسداشت
درود
امروز آگاه شدم افزون بر دوستم اصغر داداش، زادروز برادر دیگرم حمید نصیری هم هست. او پسرخاله ی اسماعیل محمدی بود و از این راه با من آشنا شد اما دوستی مان راه مستقل پیمود. در دهه ی 70 با وجود آنکه من چشم نداشتم و او معلولیت پا( البته مختصر) کوه می رفتیم و داستان قدیمی را به یاد می آوردیم. سفر کنار دریا، الموت، دیدار در رفسنجان و هزار خاطره ی دیگر. مدتی فاصله افتاد اما دو سه سالیست به هم برگشتیم. رازدار و امین است و آرام و کارا. حتی دهه ی 80 قرار بود برویم فتح دماوند. تمرینی کردم که پایم پیچ خورد و نشد که بشود. زادروزش خجسته و فرخنده .
سپاس
سوگداشت
فایل شنیداری
سپاسداشت
فایل شنیداری
سپاسداشت
درود
1- سپاسداشت را هرچه بیشتر بگویی باز هم کم است . درباره ی نقش مریم آموزگار در زندگی دانشگاهی خویش بارها اما شاید پراکنده گفته ام. باز هم باید نوشت بماند به هنگام خود. اما هنگامه آگاهم کرد که برای تهیه ی داروی تقویتی عصب گوش به مریم بانو زحمت داده . هزاران بار سپاس
2- زادروز حسین آقا میرشاکی را پیش تر شادباش گفتم باز هم خجسته فرخنده.
3- بر پایه ی حافظه می گویم زادروز دکتر لیلا دلیر و مهرناز هاشمی نژاد که در هفته ی آینده هست را در پیش داریم زادروزشان پیشاپیش خجسته و فرخنده .
شادباش
درود
دیروز زادروز همشاگردی ام در دانشکده ی حقوق زهره خانم کریمی بود با نام شناسنامه ای پیش گفته و دیگر نامی(ناهید). این همگونی زهره و ناهید همیشه برایم شگفتی آور بود تا آنکه نگاشته ی بانوی فرهیخته ی گروهمان اشرف خانم بدان رنگ داد و بر یک رو بودن با دو نام پای فشرد و زیباییش را نمایاند. نمایندگی و نمایانندگی یعنی همین که برازنده. زهره خانم گرامی و نازنین مانا و پایا باشی. باشد جشن و سرور کیک ببریم و دلمه های خوشمزه بخوریم و پای کوبان و دست افشان شادی کنیم تا بیماری و غم و اندوه و حتی میانسالی رو به پیری از یادهامان برود. ایدون باد.
شادباش
درود
1-نه حافظه یاری می کند و نه حوصله ی حتی یک جستجوی ساده تا روز دقیق زادروز دوستم سعیدخان دهقان را بدانم. چه زود پیر شدم اما دیر نشده، همین روزهاست. زادروز امین پسرش هم دو روز پس از پدر(شهریور 51، شهریور 97) برای هردوشان فرخنده ، خجسته. زادروز افشین طاهرخانی همشاگردی دانشکده هم همین روزهاست. چشم به راه پیام گروه نماندم. بر او هم خجسته. تکلیف افشین روشن است. خاطره بازی کنیم؛ به هنگام دانشکده حرکات موزون را درس خواندن می نامیدیم تا حتی صحبت از آن گیرمان نیندازد. چه ترسی، چه دوره ای. بیش از 30 سال است که با افشین درگیر پیش و پس ایستادن هستیم. شب به یاد ماندنی زادروزش در سال 98 که به پشت گرمی سیامک برادرش مانا شد. نفهمیدیم آنچنان که فرهاد گفت دزدی آمده و همسایه پی اش دویده یا توهم او بود. حسین و علی و رضا انکار کردند، من و افشین حساسیت فصلی داشتیم و داخل خوابیدیم. امتحان کارشناسی ارشد در شهید بهشتی و افشین که جزا قبول شد و البته خانه ی پدری همسرش که شهرک دادگستری 30 متری گلهای ماست (محله پدری ما). با هم ولایتی خود به قول دکتر درودیان و هم محله ای ما ازدواج کرده. چشم به راهیم پسرش دانشگاه قبول شود که می شود و شیرینی می خوریم. انگور شیرین و از این حرفها.
2-و اما سعید در ایران سپید سردبیر اجرایی بود و در مسائل نابینایان مجتهد شد. چه نوع مجتهدی از خودش بپرسید. 20 سال پیش در پرونده های شرکت تعاونی انجمن نابینایان همکاری کردیم شد آغاز دوستی . از دل جامعه را ویرایش کردیم وکتاب دیگری در حقوق خانواده که چاپ نشد. فوتبال دیدیم، بازی کردیم ، در پارسیان هم تیم بودیم، اسپانیا رفتیم، گروه جوان صنفی تشکیل دادیم، اختلاف نظر پیدا کردیم و رفتیم دو سر طیف اما دوست ماندیم. علی انصاری و محمد فرجی بر لزوم پایداری این دوستی کوشا بودند. هر دو مستقل بودیم و گروههای گوناگون موجب جدایی ما نشدند. سعید منظم است، جدیست و مدیر و با مدارا . عباس ایمانی را یافتیم و شد تاریخ شفاهی وکالت . رفتنش از ایران تاریخ شفاهی را مختل کرد. ستون داستان یک پرونده و اصلا مجله ی کانون که نابود شده هیچ. خوشبختانه سعید تاریخ شفاهی حقوق بشر را کار کرد و درآورد.
3-اصول اخلاقی حرفه وکالت را می خوانم. دست مجید درد نکند. کاش پیش از گفتگوهای تاریخ شفاهی می خواندم. پرسش ها چالشی میشد و گفت وگوشوندگان پاسخ های لوکس کم هوده نمی دادند. سعید هرجا هست سزچشمه ی کار گروهیست. زادروزش خجسته، فرخنده، پایا و مانا باشد و حسرت ما بر نبودنش پیشِ مان . امید شرایط گونه ای شود که سفرهای کوتاه بیاید . هرچه کوتاه هم باشد تاریخ شفاهی و آموخته ها و اندوخته را فشرده پیش خواهیم برد. نباشد گرچه نشدنی نیست اما کار سخت است به ویژه باری صدچندان بردوش عباس. زادروز سعید هزاران بار خجسته، فرخنده. شاید این دوشنبه هم نشود گفت و گو کنیم امید به دوشنبه ی آینده .
شادباش
فایل شنیداری
شادباش
فایل شنیداری
سوگداشت
فایل شنیداری
سپاسداشت
فایل شنیداری
شادباش
فایل شنیداری
سوگداشت
درود
سردار حاج عباس حق گو، ندای حق را لبیک گفت و به جهان دیگر رفت. شخصیت نمونه ی وی در سلامت مالی ونپذیرفتن و سفارش نکردن به ویژه در امور فراقانونی در لواسان زبانزد است. تنها خواستاران سفارش های غیرقانونی از دستش آه و فریاد داشتند. حاضر نشد حتی فرزند و دامادش را برای شغل دولتی سفارش کند. هرچند این اخلاق و رفتار در نهادی که مشغول به کار بود به دلیل چالش زا بودن نهاد مانند مسئله ی قانون بد، مجری خوب بحث پذیر است و این بحث اخلاقی تا پایان تاریخ جاری اما شخصیت فردی جدا از جایی که برای آن کار می کنیم می تواند دست کم در حد خود احترام زا باشد. به هر حال نام نیک شخصی حتی در انگاره ی سنجش و داوری پذیر بودن شغل و نهاد، همواره به یاد انسان ها می ماند. حتی در یاد انسان هایی که صبح زنده باد می گویند و عصر مرده باد. از سوی خودم و آقامهدی نبود آن را به خانواده ارجمندش که امسال عاشورا در سوگ حاج محمد حق گو، پدر حاج عباس نیز نشستند تسلیت گفته. برای برادران شادروان سردار حاج عباس، علی آقا و حاج امیر و به ویژه رفیقمان آقا وحید شکیبایی را از پروردگار خواستاریم. بی گمان نبود این سردار سالم برای نهاد محل خدمت ایشان هم زیان بخش و غمی بزرگ است. امیدوارم یاد و خاطره اش به نیکی پاس داشته شود.
سپاس
شادباش
درود
1-با پوزش و دیرکرد، زادروز محمد جلالی و بهرام ماچیانی خجسته و فرخنده.
2-یادم نمی آید پیش از پیوند واقعی اما از راه مجازی دوباره ماها، بهرام را جایی دیده باشم اما به هنگام دانشکده کم و بیش گپ می زدیم. راه دوستی من با عیسی امینی هم بهرام بود. از اصل و نسب عیسی گفته بود و خاطره ی دانشجویی با عیسی دارند که اگر خواست خودش تعریف کند. گرچه می گویند از گروه رفته . در دوره ی بیماری همه گیر آمد و قول چای آتشی در شهسوار داد یا حمید از او گرفت. در ازدواج دخترش هم قولی داده شد اما خودش نیست.
3-اما محمد چیز دیگریست. شورا و شهرداری مشهد همایش مناسب سازی داشت. محمد گفت، رفتم و کیف کردیم. همسرم هم بود. سالگشت دکتر عراقی که یادش زنده، خانه اندیشمندان، تاریخ شفاهی حقوق که نشد همکارشان باشم، حمایت همه جانبه ی او از دانشجویان نابینای شهیدبهشتی، حتی برای آزمون وکالتشان و غیره دانشگاه و مراسمی که هنگام سخنرانی داشت و شام با دکتر وحید و دیگران. محمد را خیلی دیدم خیلی . آن دانشجوی آرام و بی حاشیه در علم و پژوهش، دوستی فعال است . پریشب تلفنی گپ زدیم و قول داد بیشتر بیاید . روزی هنگامه گفته بود که دکتر جلالی شما را هنگام دانشجویی به یاد نمی آورم. پاسخ محمد این بود؛ بچه شهرستان بودم و آرام اما محمد کارهای عمیقی کرد به خود ببالیم که با او همشاگردی بودیم . بیشتر با ما باشد و بیشتر هوده ببریم.
4-این دو روز چیز زیادی نخواندم. از مجله ی تجربه واکنش به اندوه در دیدگاه کگور که تسلیم دینی و ایمان را پیش می نهد و هایدهگر که سفارش می کند دم را غنیمت شمار و کامو که شادخواری را پیش می نهد به دلیل بیهودگی همه چیز و پوچی خواندم. کامو را دوست دارم و از راه حلش لذت می برم. کتاب مجید را هم آغاز کردم. مقدمه اش عالیست. چه بدبختیم ما جهان سومی ها اما واژه پربسامد را که به مشکل برگردانده. من مسئله را پیشنهاد میکنم. مسئله را مجید دلیل علمی دارد.
5-درباره ی گفتگوی شادی بخش با مهدی چای بخش و بازی با ذوب آهن و همه چیز دیگر شاید عصر بسته ی شنیداری .سپاس
شادباش
امروز 24 مرداد 1402 زادروز آقا مهدی نازنین است. گفتم که چندسال پیش برایش از دل نوشتم. گرچه گونه های دیگر هم دیده شد اما حق داشت مادرش که از دیدن و شنیدن خوبی های پسر و نگاه دیگران به او به خود ببالد. برآیند زندگی خویش را ببیند و اشک شوق بریزد. اما نوشتن و گفتن از او به خاطر او و برای او را هیچ گاه بسنده نمی دانم. از دوستانش محمدرضا شیخی که حتی پرونده ی وکالتی هم به او نمی دهد تا فریبرز و فرشاد گرجی، از لواسانی ها که افزون بر کار وکالتی او را امین و محرم خانواده می دانند مانند امیر افراسیابی، جواد گل زردی، محسن شاه پسند. از دوستان کاری مانند سید محسن میرعابدینی، محمدرضا بوذری، سعید انصاری، همه ی کارمندان و دادرسان دادگاه لواسان از سال 75 تاکنون. از دوستان من، محمد صابری برادر، محمد صابری پسرعمو، اصغر سیف الهی، حمید نصیری و بسیاری از همشاگردی های شصت و نهی دانشگاه، علی سلیم جو، رضا شبرنگی، رضا احمدوند و .... همسرم مهناز و خیلی های دیگر. هم دفتری ها که جای خود که نیاز به بردن نامشان نیست که حتی با وجود زاویه نسبت به یکدیگر گاه حتی در حد دشمنی و دگرسانی های باور، هم دانشگاهی هایش عباس قادری، حمیدرضا رضایی و ... من و کوروش افشار و سیامک و دیگران که برادرش یا به قول گوته خویشاوند انتخابی هستیم و این لیست پایان ندارد اوصافی از او را می گوییم؛ مردمی آن هم در محلی کوچک با دوست و دشمنی های خاص خود، بی طرفی صادق، سر سفره پدرو مادر نشسته، استخوان دار، امین، محرم راز، با پشتکار، بی نیاز مالی اما پیگیر و کاری، دلسوز، منظم آن هم در روزهایی که وکلا با ژست پرکار نشان می دهند و بی نظم و غیرپاسخگو، او جدیست اما خونسرد، سینه گشاده، لبخند بر لب، با کارگر و کشاورز هم کلام است و هم هنگام پایگاه معنوی وکلای لواسان حاج عباس حصارشورکابی و خیلی های دیگر. نامشان را در گروه وکلای لواسان ببینید. چه عزتی می نهند بر او و چه افتخاری می کنند به دوستی اش. زندگی کاری و خانوادگی را متعادل پیش می برد. بی ژست، بی ادا و اطوار. کار می کند اما همه ی زندگی اش آن نیست. بی ریا مهر می ورزد. پرگو نیست بجا شوخی می کند . دوستی با او مهم تر از کار است. کار شاید آن را تقویت کند اما مرکز دایره رفاقت است. پیش از وا ماندن از یکدیگر پیدایش کردیم، قدرش دانستیم و بر صدرش نشاندیم. سایه ی مهربانی هایش گسترده تر و همه ی ما که گفتم و دیگران و دیگران زیر چتر آن . خیلی چیزها ماند. روابطش با خانواده، کوشش هایش بر نسبی ها و سببی ها و ... تمام نشد من کم آوردم یا نهادم برای سالهای آینده اگر زنده باشم. ا به قول شاهرخ مسکوب هر دوستی ویژگی خاص خود را دارد، دوستی با او پُرویژگی است. خیلی دارد .
آقا مهدی نازنین
روزگارت به کام. پایا، مانا، بهروز، پیروز، خوشنام، خوشکام، کامروا، کامفر، کامران باشی و بیشتر بشوی و بمانی . حرف دل خیلی ها را زدم. به نمایندگی از آنها زادروزت خجسته، فرخنده .
علی صابری
شادباش
درود
امروز مانلی خواهرزاده همسرم مهناز ده ساله می شود . زادروز دختر مریم و فرهاد خجسته، فرخنده. کودک است و به سامانه دسترسی ندارد. می ماند هنگامی که بزرگتر شد. در گنجینه ی من از نقاشی مریم خاله لیلا که اکنون 38 ساله است و بیش از 30 سال پیش از من کشید برای جایزه و به قول دوستم خسروخان کرمانی تو نیستی اما نقاشی خوبیست، هست تا نقاشی دو سه سال پیش همین مانلی . حتی نوشته ی بچه گانه ی مانلی برای شگفتانه ی زادروزم 1 تیر امسال به همت بچه های 69 که علی سلیم جو خواند و همه دست زدند. از آرمان پسر آقامهدی شیرخانی هم دستخط دارم. 6-7 ساله بود و برای زادروزم نوشت و در باغشان خواند (چناربن- سال 98 خاطره ی دستپخت ماکارونی که همسرم تعریف کرده بود). کیارستمی جایی گفته بود به جای آثارش خودش بماند. تیموتی اسنایدر از اولویت سلامتی بر دموکراسی می گوید خودتان بخوانید. آیا تندرستی بر یاد و خاطره هم اولویت و برتری دارد. می گویند نابغه و دیوانه با دو دلیل دیگرسان یعنی درک بی زمانی از سوی نابغه و درک نکردن زمان از سوی دیوانه در حال زندگی می کنند. کاش یکی از این دو بودم و از معلولیت احتمالی بعدی نمی هراسیدم. پسفردا 24 مرداد زادروز آقامهدی شیرخانی است . برایش چندسال پیش نوشتم. هر چه بنویسی کم است. حاشیه شد . کاش ما آدمها یاد بگیریم هیچ چیز جای چیز دیگر را نمی گیرد و نه هیچ کس جای دیگری را . خوب نوشتن از دوست نفی همسر نیست. سپاس
سوگداشت
آگاه شدم شوربختانه دوست و همکار ارجمند و هنردوستم دکتر جمال خندان در اندوه از دست دادن مادر گرامیش سوگوار است . از صمیم قلب برای آن شادروان آمرزش و آرامش ابدی و برای تمامی بازماندگان به خصوص جمال عزیز شکیبایی و پایداری آرزومندم.
علی صابری
8 مرداد 1402
شادباش
همکاران گرامی
درود
بیست و دوم تیر زادروز همشاگردی و دوست نازنیم علی جان سلیم جو بود. خجسته و فرخنده.
آمدم قلم بردارم چیزکی بنویسم نماینده همشاگردی ها اشرف خانم طالبی چیزی نگاشت فراخ، اصیل ، دلربا . نازی به قلمش که جان را نوازش می دهد. اما از آنور چیزی نماند که من بگویم. پس در نکوداشت ستون خیمه ی ما نوشته بانو اشرف طالبی را بشنویم و کیف کنیم از اینکه در این روزگار سخت با همیم و خوشیم.
فایل شنیداری
سوگداشت
دیشب با خبر شدم دکتر لیلا(رویا) مکتبی فرد که در حکم دختر دوم خانه ی ما و خواهر کوچکترم است در سوگ از دست رفتن پدر نازنینش نشسته . برای آن سفر کرده آمرزش و برای بازماندگان شکیبایی را از پروردگار خواستارم.
علی صابری
سپاسداشت
درود
امروز پنجاه سال و یک روزه شدم. افزون بر سپاسداشت های صبح و عصر دیروز و بسته شنیداری که همسرم نایستاد تا گوش دهد و البته ضبط هم نشد و بسته ی 29 دقیقه ای که نفرین بر محیط مجازی تازه پس از آنکه دیروز فرستادمش امروز دیرتر از خودم به تهران رسید و سپاسداشت همسرم در آنها گم شد با شعری آغاز می کنم؛
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
که من دلشده این ره نه به خود می پویم
در دانشگاه الزهرا دانشگاه مطهری مشهد، نشست چهارشنبه های دفتر و کارنامه دادفری بارها گفتم اگر نبود همراهی و همدلی مهناز بانو نه کتاب می خواندم نه می نوشتم و نشست برگزار می کردم. امن و آرامش خانه(سلم و سکینه) دستاورد اوست که کتابخوان است و اهل فرهنگ وگرنه وکیل معمولی میشدم و روزمره صدالبته شاید پولدار. بدین سان اگر نبود این همراهی و رازداری جشن زادروز یا برگزار نمیشد یا دست کم شگفتانه نمی ماند و برملا میشد. پیوندهایتان ناگسستنی ،زندگی هایتان پربار
شادباش
ابراهیم جان ایمانیان پور همشاگردی نازنین دانشکده حقوق، 5 تیر زادروزت خجسته و فرخنده به یاد عکس دوره دانشجویی (درکه).
استاد کاتوزیان عادت داشت برای برخی از ما شاگردانش نامی بر می گزید. به من میگفت آقای وکیل نمیدانم برای کوچک کردنم بود یا چیزی در من دیده بود. هر کدام بود من وکیل اجتماعی که شدم پس بهتر است او بگوید دومی بوده. اگر قرار بود نامی بر تو نهد وکیل سخت کوش و پیگیر برازنده ات بود در کنار همسر مهربانت و هر سه پسر رعنا مهدی، مسعود و مهرداد پایا و مانا باشی. ایدون بود.
شادباش
درود
امروز زادروزم است و پنجاه ساله می شوم. افزون بر شادباش های دوستان و بستگان همشاگردی هایم ترکاندند. به قول جوان ها آنچه می شنوید هم نگاشته ی اشرف طالبی است که یک سالی زادروزها را برای همشاگردی ها شادباش می نویسد. دلنشین، پر و پیمان، متناسب. سپس گزیده ی گفته های دیگر همشاگردی هاست. نیز بسته ی کامل شنیداری آن که با راهنمایی دوستم اصغر سیف الهی به جای نوشتن، گفته اند. صمیمی، ساده، با شور و شر دوره ی دانشجویی. پرچم ورودی های 69 دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران بالا بود، بالاتر رفت. در این دوره ی بی کسی کَس داشتن را حس کردم و لمس. بشنوید و کیف کنید. اگر از من برآمد سپاسداشتی در بسته شنیداری پیشکش آنها و بالاتر از آن پیشکش گیتی که با پرسش های 4 گزینه ای مرا فرستاد کنارشان.
پیام تبریک اشزف طالبی
گزیده ی گفته های همشاگردی ها
فایل کامل تبریک دوستان
شادباش
امروز 31 اردیبهشت روز اهداءِ عضو است و من افتخار می کنم یکی از اعضای جامعه ی اهداکنندگان بوده و هستم. شادباشی پیشکش همه ی آنهایی که حتی مرگشان زندگی بخش است.
شادباش
دیروز زادروز همشاگردی ام در مدرسه سعید روایی بود. خجسته و فرخنده باد . چه هم هنگام شد زادروزش با جام گرفتن باشگاه همسان مورد علاقه ی ما هردو که از همان نوجوانی می رفتیم و با شور فریاد می زدیم . اگر نه بیش از من، او هم به اندازه ی من دو آتشه است . اما بچه های مدرسه ، محله و همکاران باید رشک ببرند به همشاگردی های دانشکده که همه ی زادروزها یکپارچه اعلام می شود. رشک آنها به این است که آنها ، علی سلیم جو، اشرف طالبی، سید کمال رفیعی، پژمان محمدی، ایرج رضایی و دیگران و دیگران ندارند تا زادروزها ، شادباش گفته شود. به ویژه امسال با قلم بانوی فرهیخته نگاشته اش تا ابد بماند. آری؛ سعیدجان یادم بود و شادباش گفتم اما دیگر بچه های مدرسه، محله و غیره (همکاران، بستگان و...) محرومند از آنچه من افتخار دارم درکنار همشاگردی های دانشکده از آن هوده برم. سعید نازنین، خوش رفتار و آداب دان در کنار همسر و دو دختر زیبایت پایا و مانا باشی.
سوگداشت
پوراحمد رفت و اندوهگین شدیم. خودکشی! چرا؟ نمیدانیم. اصلا ژنتیک است. چنانکه درباره ی همینگوی و پدربزرگش پژوهش شده که همانند چنین کرده اند. یا اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. به افول اجتماع که پیش تر به نگاشته اش اشاره کردم پیوند دارد . به این 6 ماه یا ...؟؟؟ هر چه هست خوشآیند نیست و می شود همواره پرسید چرا رفتی ما بیقراریم یا به گفته ی فوتبالی ها بلند شو ورزشگاه بیقراره . داستان همزاد را در داستان شب ساعت 22 رادیو در کودکی شنیده بودم . پوراحمد با خواهران غریب آن را ایرانی کرد. بازی زنده یاد شکیبایی که صدایش محبوب دختران بود و افسانه ی بایگان هنرپیشه ی مورد علاقه ام بیشتر به خاطر نام کوچکش به سینما کشاندمان. سپاس . ملودی جانِ مریمِ نوری را آن دو کودک با شعری تازه خواندند. نوار آن را با آنکه خرید موسیقی فیلم رسم نبود گرفتم و دارم. قصه ی قصه های مجید را که با آن بزرگ شدیم می دانید. هیچ نمی گویم و اما شب یلدا با آن خاطره ی عاطفی برایم، هزار و سیصد و هشتاد و یک . ما شرقی ها و نه فقط ایرانی ها فرهنگ مان پنهان کردن و سانسور خود است. تاب خاطره را نداریم. اما جایی بی گمان لا به لای گفته هایم خواهم آورد. شاید آلو خیس نخورد و به زودی ... . درباره ی رفتگان پارسال جواد طباطبایی، حسن ناهید و ...در کارنامه ی دادفری همین امروز کمی گفتم. آسیب شناسیک. حقوقی ها را بیشتر خواهم گفت. جسم پوراحمد توان روانش را نیاورد برای نگه داشتن اما کارهایش را در یادمان جا داد و نگه خواهیم داشت. کیارستمی گفته بود دوست دارد خودش بماند تا کارهایش. پوراحمد دگرسان اندیشید ، وارونه رفت و ... . یادش جاودان.
سوگداشت
خبر درگذشت استاد ابوالحسن مختآباد اندوهگین مان کرد . برای آن شادروان آرامش و آمرزش و برای بازماندگان به ویژه برادرشان دکتر عبدالحسین که در شورای چهارم همکارم بودند شکیبایی را از پروردگار خواستارم. به نظرم در روزنامه ی همشهری بود که با نگاشته ی آن زنده یاد آشنا شدم. هنگام که هیاهو بر سر آقازدگی در موسیقی پس از نوار نسیم وصل همایون شجریان و پدافندی که استاد از این آلبوم کردند. به تازگی نیز در گرد آمده ای که نابینای فرهیخته سرکار خانم پرستو ولدخان از نگاشته های مجلات، شنیداری کردند و برای خود گنجینه ای است (بخش نابینایان حسینیه ارشاد) یک گفتگواز آن درگذشته خواندم و شنیدم. هنگام بیان مشکلات نابینایان و سر دادن ناله بر دردهای این گروه در خواندن اکنون نیز پیدا کردن ویافتن بسته ی شنیداری هر نوشته چون دستیابی به گنج پررنج است اما شادی آور. بماند. روح آن رونده به عالم ناز شاد، یادش گرامی.
شادباش
دوست نازنین گرامی و فرهیخته جناب آقای دکتر کامران آقایی
خبر برگزیده شدن شما به عنوان دادستان انتظامی کانون وکلای دادگستری مرکز از سوی هیأت مدیره (دوره 32) شادم کرد. امید که با آموخته های نظری و اندوخته های عملی خود سامانی علمی بدین بخش دهید. کار دشوار است . سنت های نادرست اینجا نیز ریشه دوانده و یک تنه �