معنویت، زبان همگانی بشریت

 
معنویت، زبان همگانی بشریت
علی صابری
 
باسپاس از برادرانم محمد صابری و مصطفی کاظمی که جدا از و بالاتر از نسب و سبب همیشه همراهم هستند و پیشکش به حاج حبیب کاشانی و حاج احمد دنیامالی که همکاری نه، رفاقت هم نه بلکه برادری را در دوران بیماری در حقم روا داشتند.
1- نزدیک به یک سال پیش بود و در این روزها بارها می خواستم بنویسم. هربار چیزی مانعم می شد. با خود می گفتم شاید بپندارند تبلیغات است برای شورا یا ژستی برای تأیید صلاحیت شدن اما اکنون پر و لبریز شده ام و نمی توانم از آن صبح یاد نکنم.
2- پیش از عمل جراحی سنگین پارسال که به قول عادل فردوسی پور خوب است چون اسمش خارجیست ! دوبار جراحی شده بودم. یک بار در بیمارستان شهریار، سال 1387 که دو شب بیشتر نخوابیدم و چون دکتر حسن زاد برادر دوست صمیمی و همکار پدرم تیمسار حسن زاد جراحم بود چندان سخت نگذشت. بار دیگر 1390 در بیمارستان پارسیان که باز هم چون دکتر ارمنده پزشک پیشین ژاندارمری دوست و همکار پدرم بود هوایم را داشتند. اما این بار موضوع دگرسان بود. بیمارستان امام و جراحی نشدن در بیمارستان خاتم که به نظرم هدیه ی پروردگار بود و خیلی چیزهای دیگر که گاه و بی گاه نوشته ام و نام پزشکان به معنی واقعی حکیم را آورده ام و باز هم خواهم نوشت. حاشیه نروم و بروم سر اصل مطلب.
3- با کش و قوس های فراوان و اینکه نخواستم از شورائی بودنم استفاده چندانی کنم که مدرک برایم فراوان است، 16 آبان 95 در بخش پیوند کبد بیمارستان امام بستری شده و 17 آبان (دوشنبه) جراحی ویپل شدم که می گویند چیزی مانند جراحی قلب است از نظر سختی. پزشکان ماهر ما همگام با علم روز دنیا از عهده برآمدند. به بخش ویژه رفتم که هر تخت پرستار خود را دارد. کلی چیز به آدم آویزان است و .... به تو مُسکِّن می زنند خیلی قوی، به ظاهر درد نمی کشی اما اثر دارویی بیهوشی محوت کرده. آنچنان بود که ساعت 10 شب همان دوشنبه هنگامی که پرسیدم هنگام را، می پنداشتم یکی دوهفته ای از جراحی ام گذشته، پرستاران می خندیدند. بگذریم، آن شب گذشت و صبح شد . خوردن آب برایم ممنوع بود و لب تشنه در حالت خلسه صداهای مبهمی از تلفن همراه پرستاری که مأمور تخت دورتری بود می شنیدم. دعای توسل و ترجیع بند آن «یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه» . توان آن را نداشتم که بخواهم گوشی را نزدیک تر بیاورد اما نمی دانم چه شد و چگونه شد که پرستار فهمید و گوشی را پیشم آورد. دعا را از آغاز تا پایان شنیدم . می توان خیلی به ماجرا آب و تاب داد اما نگرانم ریا شود یا دست کم حظ اصلی از میان برود. پس به همین اندازه بسنده می کنم و بازگو می کنم که معنویت و دعا زبان همگانی بشر است. رد و بدل شدنش نیازی به خواست و بیان ندارد. چهره خود، سخن می گوید و حتی غیر همزبان ها هم نیاز یکدیگر را درک می کنند. این آموزه ی نظری نیست تجربه ی عینی و عملی است. درسی است برای همه.

رفتن به بالا

لطفا کمی صبر کنید ...