قائم مقامی در حقوق ایران (3)
آموخته ها و اندوخته های یک دادفر
قائم مقامی در حقوق ایران(3)
علی صابری
با سپاس از همکارم مصطفی کاظمی و پیشکش به ایرج اسماعیل پور و محمدرضا کامیار.
1- نمی دانم چرا این پرونده را با نام قائم مقامی آوردم. چون باورم این بود که دادخواهم ذینفع در واخواهی است. نامش در دادخواست نخستین اشتباه نگاشته شده اما در واقع طرف اصلی، اوست. پس می تواند و باید واخواه باشد که می بینید چه شد. خودتان داوری کنید. سپس ناگزیر شدیم به عنوان شخص سوم یا ثالث اعتراض کنیم و مصالحه شد. رخدادی شگفت در دادگاه ها، که اداره ثبت و همه در آن دخیل بودند. ملک پرهامی با دادنامه ای که علیه برهان نامی صادر شده بود، به خواهان نخستین منتقل شد. مابقی ماجرا در پرونده هست. به هر حال بهترین و نزدیکترین نامی را که دیدم همین قائم مقامی است.
2- با ایرج اسماعیل پور در دادگستری لواسان، آشنا شدم. هنگامی که بین سال های 76 تا 78 آنجا کارمند بودم. تازه از دادرسی به در آمده و دادفر شده بود. نامش را در کتاب محمدرضا کامیار آراء دادگاههای حقوقی ایران دیده بودم. پسندیده آن می دانم که درباره ی آن کتاب و کوشش های کامیار در گردآوری آن دادنامه ها و سپس مجله ی حقوق و اجتماع، جایی چیزی بنویسم. شاید به بهانه ی نگاهی به کتاب تازه چاپ شده ی دوست و همشاگردی ام سید محمد موسوی مقدم با موضوع "دعاوی مربوط به الزام تنظیم سند رسمی در رویه ی قضایی". اسماعیل پور خوش رو، خوش اخلاق، مهربان، آرام و با حسن نیت است. در این پرونده به دلیل همشهری بودن با واخوانده، ناگزیر به دخالت شده بود. تنها برای صلح و سازش و با فشار واخوانده و شرکای او. یادم هست که روز تعطیل در حال قدم زدن در محله ی پدری بودم که تلفن کرد و موضوع را مطرح کرد و خواست صلح کنیم که آن هنگام نشد، اما با پایمردی او در پایان چنین شد. در نشست رسیدگی نیز بر خلاف دادفر دیگر، آرام بود و ما را متهم به دست بردن دادفری نامه (وکالتنامه) و افزودن بر اختیارات نکرد. فشرده آنکه او دادفری واقعی است، چه حیف که روز به روز از اینگونه انسان ها کمتر می شود .
3- با علیرضا حسن زاده، دیگر دادفر واخوانده نیز از پیش دوست بودم با هم، هم گروه "دیدبان حق" در کانون هستیم. به دلیل همین آشنایی، کوشش کرد همکارم را متهم کند، اختیارات را افزایش داده با الحاق. بماند . همچنین گفت که پرونده ای داشته که در آن در دادفری نامه اختیار واخواهی به دادفر داده نشده بوده و با ایراد او واخواهی رد شکلی شده و تجدیدنظر ماهوی نیز منتفی شده، از او دادنامه را خواستم و چندین بار پیگیر شدم،گفت که آن را نیافته. داوری با شما. درماهیت نیز به نظرم دادفری، دربرگیرنده ی همه ی اختیارات دادرسی است مگر بندهای 35 و 36 آیین دادرسی که نیاز به تصریح دارد و واخواهی جزء این بندها نیست. افزون بر آن حتی اگر مته بر خشاش بگذاریم باز هم قید واژه ی اعتراض، واخواهی را نیز دربرمی گیرد.
4- پرونده از آن دست است؛ ناظر به زمین هایی که مالک آن نیست، مستندی جور می کنند ، دادنامه می گیرند و قانونی و شیک مالک می شوند و می سازند. این بار که نام مالک واقعی را هم اشتباه نگاشته اند. دستاورد انقلاب است که هزار خوبی دارد اما بدی آن نیز هم، همین به هم ریختگی هاست. کتاب کالبد شکافی چهار انقلاب، برگردان محسن ثلاثی را بخوانید.
5- درباره ی آن چه که به سرمایه گذاری نامور شده و حضور اشخاصی چنین با نام کارگزار یا غیره نیز همان بحث های انقلاب و غیره مطرح است. آسیب شناسی جامعه شناسانه با اهل آن دانش .
برای مشاهده محتویات پرونده کلیک کنید.
دکتر علی صابری
2763 بازدید
1396/09/14
0 نظر
دیدگاه کاربران
;
;