دو دادنامه ی شگفت
آموخته ها و اندوخته های یک دادفر
دو دادنامه ی شگفت
علی صابری
1- درباره ی دادنامه نخست همین اندازه بگویم که در جریان چیستی موضوع هستم. خواندگان پیشم آمدند تا برایشان وکالت کنم. به هر دلیلی نمی توانستم. پیش همکاران فرستادمشان که به دلیل دگرسانی نظر درباره ی دستمزد دادفری به پیمان نرسیدند. به خواندگان گفتم به نشست دادرسی نروند. دفاع از آن ها هم دعوی رویارو (تقابل) می خواست و هم فراخواندن دیگری به دادرسی ( جلب ثالث ). چه، خواهان پیش تر به پدرشان گفته بود پلاک هایی را که در توافق مال او بود به نام دیگران کند و به دلیل برادری نوشته کمتر وجود داشت اما مدارک اثباتی دیگر فراوان. اکنون که استعلام ثبتی پلاک ها را متعلق به خواندگان نمی دانست خواهان مدعی در مالکیت دیگری بودن عوض معامله و بطلان بیع بود. کاری به سپری شدن 27 سال نیز نداریم. به هرحال خواندگان رفتند و حرفم را گوش ندادند. دادنامه گرچه شکلی به نفعشان است، این چنین است که من هم جای آن ها باشم از این پس می اندیشم دادفر دادگستری به کاری نمی آید و چرا باید دستمزد داد؟ دادنامه را بخوانید. شما که از چیستی موضوع و دفاع خواندگان آگاهی ندارید. اشکالات نگارشی به کنار، استدلال های خنده آور را ببینید و فصل خصومتی که نشده. دادرس پرونده را از سرش باز کرده و از هیاهوی خواندگان زیاد که سرو صدا و عجز و لابه می کردند گریخته و امیدوار است خواهان که خود می داند چه کرده از خر شیطان پایین آید و به دلیل فامیلی و رعایت مسائل خانوادگی دیگر دادخواست ندهند. این پرونده به کنار که من می دانم از نظر موضوعی خواندگان به حق اند. شاید دادرس نیز بدین برآیند رسیده باشد اما استدلال خراب اندر خراب است و شمای خواننده نیز که امور موضوعی را نمی دانید چگونه باید باور کنید دادنامه عادلانه است. مگر نباید از خود نوشته برآید؟! در پرونده های دیگر با همین موضوع چه؟! خواهانی که ادعای به مالکیت دیگری درآمدن عوض قراردادی را دارد باید چه دادخواستی دهد و پیش از بطلان چه چیزی را ثابت کند؟! دادنامه گنگ، نامفهوم و نادرست می نماید. حتی در انگاره ی رسیدن به عدالت دادرس باید بر بال استدلال بنشیند. دست کم نگارشش باید درست باشد. بیش از این می توان گفت اما...
2- اما دادنامه ی دوم ، می دانید که به دادرسی دادگاه استان یعنی جناب آقای دکتر موسوی علاقه مندم. آموخته هایم در دانشکده حقوق و اندوخته هایم در دنیای دادفری و نیز شورای شهر شاید به این برآیند برساندم که دادنامه درست است اما چگونگی نگارش، این را نمی رساند. چنان است که می پنداری فشار دستگاه های امنیتی و واکاوی آن ها با در درنظر گرفتن اینکه می دانیم مافیای اینگونه پرونده ها بسیار است نگارش دادنامه را موجب شده، واژه ها به جای خود نیستند. هرکس با رجوع به ذهن خود شاید بداند خواندگان حقی ندارند و دستگاه دولتی محق است اما دادنامه که می بایست آینه ی تمام نمای واقعیت باشد اینگونه نیست. انگار پشت آینه را که به گفته ی هوشنگ ابتهاج همیشه تاریکی است داریم می بینیم. شاید ما هم اگر دادفر خوانده بودیم و دستمزد را از دست می دادیم اندوهگین می شدیم. حتی اگر می دانستیم حق با دادخواهمان نیست اما بیشتر ناراحت می شویم هنگامی که به عنوان حقوقدان آن هم از دادرسی توانا دادنامه ای می خوانیم که درست نگاشته نشده و روشن نیست و تو گوئی آهنگ پنهان کردن چیزی را دارد. مافیای اقتصادی، فشار، دخالت دولتی و ... . از نظر موضوعی با دادرس دادگاه نیز گفت و گو کردم و آگاهی ام کامل شد و کران و کنار موضوع را که در اینگونه پرونده ها اگر از متن مهم تر نباشد که هست، دست کم بر آن سایه می اندازد دریافتم و بر پایه ی شعار انتخاباتی ام در شورای شهر که حفظ هم هنگام حقوق مردم و دولت است برآیند را عادلانه یافتم. اما شمای خواننده نه تنها این را از دادنامه نمی گیرید بلکه به عکس شاید خوانده را مظلوم بیابید. هرچه هست باید نگران استقلال قوه قضائیه باشیم و آسیب شناسی جامعه شناسیک اینگونه پرونده ها را در دید آوریم. دادنامه از اینگونه ویژگی ها دور است و هیچ کمکی به پیشرفت دانش حقوق نمی کند. تعارف معمول و پنهان کاری مانع آن است که بتوانم همه چیز را بنویسم که بی گمان این خاطره نگاری ها یاری گر است اما همین اندازه نیز بدک نیست.
دکتر علی صابری
3133 بازدید
1397/02/01
0 نظر
دیدگاه کاربران
;
;