کارنامه ی دادفری(189)
آموخته ها و اندوخته های یک دادفر
کارنامه ی دادفری(189)
علی صابری
پیر بوردیو جامعه شناس و فیلسوف قرن بیستمیِ فرانسه می نویسد: کار علمی نه با احساسات خوب که با شور انجام می شود. برای کار کردن باید خشمگین بود و برای کنترل این خشم باید کار کرد .
دادرسان ارجمند و گرامی شعبه هفتم دادگاه های تجدیدنظر استان تهران
با درود و سپاس
درباره ی پرونده 140191920001101202 موضوع پژوهش خواهی دادسپارانم (موکلین) در برابر نهاد انقلابی نسبت به دادنامه صادر شده از شعبه 2 دادگاه های لواسان در بردارنده ی حکم به رد دعوی با خواسته ی خلع ید و قلع و قمع بنا که برای رسیدگی پژوهشی بدان شعبه آمده، مسائل علمی در نوشته ی پژوهش خواهانه ی من و همکارم جناب آقای مهدی شیرخانی گفته شده است. این بار بر خلاف معمول این چند سال تنها می نویسم. نه آنکه ایشان دلیریِ امضاء این نوشته ا نداشته باشد یا بیم داشته باشد به ویژه که در این فضا و روزهای اعتراض یا اغتشاش هر چه می خواهید بنامیدش همه میخواهند دستی بر آتش داشته باشند. آقا مهدی هم پای من است هتا (پارسی درست این واژه چنین است) در نوشته 3 خرداد 99 در شعبه 15 بازپرسی دادسرای کارکنان دولت پرونده ی شورا و شهردای لواسان همراهی کرد و چون محلی بود بیش از من ناسزا و نابجا شنید. از امام جمعه گرفته تا دشمنان شخصی او و عمویش. البته که داریم پرونده ی تلویزیونی شده که در دی ماه پارسال دوربین هم در پی ما آمد. نوشته ی دلیرانه پاسخ داد و دادگاه کیفری گفته های ما را پذیرفت. بگذریم که نهاد انقلابی به قول خودشان حاکمیتی که کلانتری محل نیستند به قول خودشان دعوتی دوستانه کرد شما بخوانید احضار و 13 خرداد 99 چند ساعتی شبهه بازداشت بودیم و کمی تفتیش شدیم با این تهدید که نوشته را باید پس بگیریم. خنده آور بود و نترسیدیم. بازپرس نیز انگار سخنگوی ایشان بود. البته سپس تر دریافت که ما به حق هستیم و به قانون برگشت. به هر حال در این چند سال همواره گفته ام که افزون بر همسرم و کادر اداری دفتر اگر نبود آقا مهدی برای رفع نگرانی نان نمی شد کار علمی کنم. او فرهیخته، امین و مردم دار است و چون سپاسداشت آفریدگار بی سپاسداشتِ آفریده ممکن نیست سپاسش باد. نمی خواهم در این نوشته وارد شود چون می خواهم دو آموخته و اندخته ی شخصی را پیش نهم . نبودش از سر ترس از قطع آب و نان و غم زن و فرزند نیست. اندوخته ی نخست؛ سال 91 عضو هیات مدیره کانون وکلا بودم. محمدرضا یزدی (سردار) به کانون آمد برای فع مشکل سپاهیانی که می خواستند در اجرای بند (د) پروانه بگیرند. فلسفه نشست این بود. اما تا نشست گفت نیامده تا بحث پروانه گرفتن همکارانش را مطرح کند. آن ها که جنگ را تمام کردند بلدند چگونه پروانه بگیرند!!!! (تهدیدی نرم و لابد قهرمانانه)
2- عضو شورای شهر تهران دوره ی چهام بودم. بحث عمارت میدان سپاه (کلاه فرنگی ) مطرح شد. باز هم ایشان آمد. باز هم تهدید و گفت واژه عمارت را به کار ببرد با سپاه طرف است. در شورا وزیر پیشین و استاندار و نماینده مجلس زیاد بودند که انقلابی هستند اما نهاد انقلابی ایشان را نیز بر نمی تابد. به پرونده برگردیم. نمایندگان خواندگان در نشست دادرسی با شوخی و خنده و نگاه از بالا رفتار کردند اما اقرار کردند متصرف هستند چرا کارشناسی لازم بود نمی دانیم. از اینجا داستان آغاز می شود. کارشناس را می شناسم. فرهیخته و خوشنام است اما به نظرتان با وجود اقرار خواندگان نظرش تحت فشار برنگشته؟! دادرس نیز فرهیخته و نوگراست. از خیلی از همکارانتان در دادگاه استان درباره ی دادنامه هایش خوب شنیدم. نه با من، نه با دادخواهانم درگیری شخصی ندارد. در جدال های علمی و قلمی نیز انصاف را رعایت کرده ام. بنگرید به www.alisaberi.ir آنجا که اصالتاً نسبت به دادنامه ایشان را درباره ی خودم در برابر علی حاج خداوردیخان و وجود نفع و احساس شخصی منصفانه نوشتم. آری؛ راحت است دادرس را متهم کنی که چنین و چنان اما نهاد انقلابی به جای خدمت در برابر ملتش می ایستد. به شوخی و جدی می گوید اگر خوبی کردیم از دستمان در رفت و اگر بدی کردیم حقتان بود. بی گمان یادمان هست که ملک با کفر باقی می ماند اما با ظلم خیر. زمین هایی را دولت به سپاه واگذار کرده سپس مردم ثابت کرده اند ملکشان مستثنیات است. آیا نباید از آنها بیرون رود؟! بحث توصیف ، برداشت نادرست از ماده 309 قانون مدنی، اقرار، آثار تصرف و ... . دوباره گویی نمی کنم. در پرونده از همین دادرس با همین وضعیت همسان و در همسایگی ملک خواهان ها و درست چسبیده بدان دادنامه استوار شده در شعبه52 دادگاه استان است. که عملا دعوی را پذیرفته اند و اجرا نیز شده است. بار ناممکن شدن اجرای پروژه تفریحی به اسم اردوگاه را آیا مالکین رسمی و شرعی و شهروندان باید به دوش کشند. سرداران مانور کنند و ... ؟! از حفظ زمین های کشاورزی که بیشتر شعار است تا عمل می گذریم. تبعیض ما و همسایه چرا و تا کجا ؟! بس است درازآهنگ نوشتم. تصمیم گیری شایسته قانونی را خواستارم.
با سپاس دوباره
یکی از دادفران پژوهش خواهان
علی صابری