اندر ماجرای روزگار دادفران (3)

 
اندر ماجرای روزگار دادفران (3) 
علی صابری
(چاپ شده در هفته نامه سپهرعدالت، سال شانزدهم، شماره چهاردهم، صفحات 17 تا 19)
 
 
پیشکش به استاد محمدرضا شفیعی کدکنی و با سپاس از همکارم محمدرضا بوذری.
1- استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر در کوچه باغ های نیشابور که شعرهایش گاه به عنوان مثل سر زبان هاست ( برای نمونه گَوَن از نسیم پرسید، یا همان به کجا چنین شتابان و یا تضمین زیبای بیت سعدی که : گفتی به روزگاران مهری نشسته-گفتم بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران ) و این خوش اقبالی شاعر است که اشعارش زبانزد شود. کتابی دارد به نام «با چراغ و آینه» در جستجوی ریشه های تحول شعر معاصر ایران (سخن، چاپ نخست، 1390) آنجا از گفته ی نویسنده ی انگلیسی می آورد که برای روشن کردن راه یا باید شمع بود و روشنی داد یا آینه که روشنی را تاباند. نخستین که نیستم امیدوارم دومی باشم تا بخشی از آنچه را که روزگار دادفران است بازتابانم.
2- در شماره ی پیشین به نظرم خیلی گفته های بیگانگان را درباره ی دادرسی آوردیم. گونه ای که انگار خودمان هیچ نداریم یا کم داریم اما اینگونه نیست. شعر فتح الله شیبانی، شاعر مشروطه درباره ی دادگری و بیداد را می توان نگریست. نیز هیچ گاه یادم نمی رود همکارمان زنده یاد محمد درکی هنگامی که در معاضدت مجتمع شهید بهشتی به مردم مشاوره ی رایگان می دادیم شعر نامور ادیب الممالک فراهانی را می خواندند که گفتگویی است با قاضی صلحیه بلد و نشان از تسلط ادیب الممالک دارد بر اخطار و احضار و ابلاغ. ادیب شعر دیگری نیز دارد؛ قطعه ی 13 از حرف الف در دیوانش کسی به اتهام شراب خواری قرار بوده مجازات شود، دیگری می خواسته سفارشی بکند به قاضی برای آسان گیری نسبت به وی، حرف دختر رز را به میان می آورد و دادرس اتهام دیگری را نیز در نظر می گیرد(رابطه ی نامشروع). ادیب اینجا نیز به طنز، دادرسی را به چالش می کشد. اینها بخشی از خواندنی های ادبیات پارسی است در داوری عملکرد دادرسان . بگذریم، خواستم در این شماره از موضوع پرونده ی نظرآباد همکارمان فاصله بگیرم که نشد. چیزی را آماده کرده بودم درباره ی نگارش دادرس شعبه 44 دادگاههای حقوقی تهران در پرونده ی دادخواهم در برابر بانک اقتصاد نوین که وا می نهم برای شماره های آینده.
3- همکارم محمدرضا بوذری که مدعی است مورد توهین از سوی دادرس قرار گرفته و غیرقانونی دستبند به دستش خورده، در شکایت کیفری در برابر دادرس ناکام ماند. که ماجرا برایتان آورده شد. در حالیکه پیگیر شکایت انتظامی خویش است و در مرجع نظارت بر رفتار دادرسان نیز رفت و آمد دارد با این اخطار از بازپرسی دادسرای نظرآباد روبه رو می شود : 
(شماره ابلاغیه :9610102670201493، شماره پرونده 9609982670200624، شماره بایگانی 960723، تاریخ تنظیم 3/7/96، مشخصات ابلاغ شونده: محمدرضا بوذری،  نوع ابلاغیه: ابلاغ اخطاریه/ احضاریه تعیین مهلت جهت انجام کاری برای شخص ذی سمت و مرتبط، مهلت حضور: 7 روز پس از درج در سامانه ابلاغ، نوع علت حضور : ادای توضیح متن ابلاغیه: با توجه به علت حضور مندرج در این ابلاغیه به شما ابلاغ می گردد ظرف مهلت مقرر اقدام ، در غیر اینصورت مطابق مقررات اتخاذ تصمیم خواهد شد. ضمناً وفق ماده 190 ق.آ.د.ک می توانید یک نفر وکیل دادگستری همراه خود داشته باشید. ((عدم حضور جلب است))). همکار دادفرمان با خود می اندیشد شاید انگیزه ی اخطار آن بوده که  او را به دادسرا بیاورند ، گفتگویی کنند و چنان کنند که طرفین رضایت دهند و بحث شکایت از دادرس منتفی شود. نه به دلیل نگرانی از دستبند خوردن دوباره که در جای خود مهم است بلکه به دلیل رعایت اصول حقوقی بدون ترس به دادسرا نمی رود. نامه ای می نویسد و در آن با تکیه بر مواد 119 (نیابت قضایی ) و 170 آئین دادرسی کیفری اخطار را قانونی نمی داند. رونوشت نامه را برای دادستان می فرستد. نامه که با پست سفارشی دو قبضه فرستاده شده و برگشت نشدنش به معنی دریافت از سوی گیرنده است اثر خود را بر جای می نهد. به فاصله ی 20 روز اخطار دیگری در سامانه برایش فرستاده می شود. بدین شرح:
 (شماره ابلاغیه :9610102670201609 ، شماره پرونده 9609982670200624 ، شماره بایگانی 960723 ، تاریخ تنظیم 23/7/96 ،مشخصات ابلاغ شونده: محمدرضا بوذری،  نوع ابلاغیه: ابلاغ اخطاریه/ احضاریه تعیین مهلت جهت انجام کاری برای شخص ذی سمت و مرتبط مهلت حضور: 5 روز پس از درج در سامانه ابلاغ نوع علت حضور : ادای توضیح متن ابلاغیه: در خصوص شکایت آقای (م) علیه شما در خصوص اتهام توهین و افترا به شما ابلاغ می گردد ظرف مهلت مقرر در این شعبه حاضر شوید در غیر اینصورت منجر به جلب شما خواهد شد) 
4- با خود می اندیشیم جایی که دادفر دادگستری برابرایستای پرونده و فراخوانده شده به دادرسی است اینگونه رفتار می شود اوضاع درباره ی شهروندان معمولی چگونه است؟! شاید هم عکس باشد و به دادفران بیشتر سخت گرفته شود. اخطار نخست را بازخوانی کنیم . احضار شونده نمی داند متهم است، گواه است، مطلع است یا حتی دادفر طرفین دعوی است. بالاخره کیست و اصلاً موضوع چیست؟ چه کسی شکایت کرده و با چه عنوانی؟ تنها روزنه اشاره به ماده 190 آئین دادرسی کیفری است که آن هم شاید چاپی باشد. اخطار دوم نیز هنوز ناتمام است. مگر نه آنکه می بایست ماده 119 آئین دادرسی کیفری رعایت شده و نیابت داده شود؟! مواد 24 و 25 آئین نامه ی ابلاغ الکترونیک موضوع مواد 175 و 176 آئین دادرسی کیفری نیز نه تنها نیابت قضایی را منتفی نکرده بلکه به گونه ای بر لزوم آن پای فشرده. هنوز هم دادفر بر آن است که نمی بایست تسلیم تصمیم غیرقانونی مقام رسیدگی کننده شود البته که در چارچوب قانون بر موضع خویش ایستاده است اما شوربختانه به ظاهر جای شاکی و متهم تغییر کرده. چیستی پرونده کیفری و پرونده ی مدنی  اصلی را به کنار می نهیم. تمام ماجرا در سایت شخصی به نشانی www.alisaberi.ir موجود است. آنچه در این نوشتار بر آن بوده و هستیم دشواری و گاه تلخی روزگار ما دادفران است. آیا شما نیز اینگونه می اندیشید؟ آموخته ها و اندوخته های شما دادفران خواننده برای دیگر همکاران بی گمان راهگشاست.

دکتر علی صابری 5414 بازدید 1396/10/13 0 نظر

دیدگاه کاربران

;





;

شبکه های اجتماعی

رفتن به بالا

لطفا کمی صبر کنید ...