اندر ماجرای روزگار دادفران (7)
آموخته ها و اندوخته های یک دادفر
اندر ماجرای روزگار دادفران (7)
علی صابری
استاد فرهیخته، دوست گرامی و سرور ارجمندم جناب آقای دکتر عیسی امینی
رئیس گرانقدر هیأت مدیره کانون وکلای دادگستری مرکز، دوره سی، سال نخست
با درود و سپاس
برگزیده شدن شما به عنوان رئیس کانون این امید را در دل زنده می کند که رویکرد به حمایت از دادفران دادگستری تغییر اساسی کند و دیگر به یک کمیسیون و نام های بزرگ اعضای آن بسنده نکنیم و واقعی وارد عمل شویم. همکارم محمدرضا بوذری که اصالتاً طالقانی و بزرگ شده کلاردشت است را بیش از بیست سال است می شناسم. آشنایی ما در دادگستری لواسان شکل گرفت. جایی که حسین ذبحی با خواهش و پافشاری وی را که مدیر دفتر دادگاه تهران بود برای سامان دادن به لواسان آورد و من افتخار داشتم پس از وکیل شدن، هردومان 12 سال با هم دفتر مشترک داشتیم. دفتری از لحاظ فیزیکی کوچک که با گشاده دستی و فروتنی بوذری و خوش اخلاقی وی کارآموزان آموزش می دیدند. از جمله دوستمان که 17 سال کارمند دادگستری است و از همان سال های آغازین کار، با وجود جوانی مدیر دفتر دادگاه های مدنی خاص بودند را همواره به رفتار نیکو در دادگاه پند می دادند. کارآموزان هستند از ایشان بپرسید. او دو بار مدیر دفتر نمونه کشوری شد. با دادرسان ناموری چون آقایان ناصح، نادرخان دیوسالار خودمان، میرمیرانی و خیلی های دیگر کار کرد. نامور بود و خوشنام. وکالت پرونده ای را در نظرآباد به عهده می گیرد، وکیل مجلوب ثالث می شود، از لحاظ شکلی به دادخواست خواهان جلب ثالث ایراد می گیرد، به دستور موقت دادگاه معترض می شود و ... . رئیس دادگستری نظرآباد آقای علی مرتضی کاظمی شخصاً به پرونده رسیدگی می کرده، با بکارگیری نابجای لفظ اصل تناظر از گرفتن لایحه خودداری می کند، همکارم که در این موضوع با هم یک اندیشه داریم با احترام بیرون می آید و لایحه را پست می کند. دکتر عیسای عزیز می دانید که دنیا را کسانی خراب نمی کنند که چیزی نمی دانند، آنهایی خراب می کنند که کم و بد می دانند. آشنایی دادرس دادگاه با اصل تناظر و جایگاه آن کم بوده. نوبت بعد (آذر 95) باز هم لایحه گرفته نمی شود. گفت و گویی با صدای بلند در می گیرد. موکلم حاضر است با پوشیدن کفن و گرفتن وضو به قرآن سوگند یاد کند که دادرس به او توهین می کند و حتی گفته است سرباز را می گویم به تو گردنبند بزند که البته می دانیم گردنبند (قلاده) ویژه رام کردن حیوانات است. همکارمان بر موضع خود ایستادگی کرده و اعلام می کند این میزها ماندنی نیست و هیچ کس همیشه پشت آن نیست. دادرس که حکایت چوب را که برداری ..... می پندارد که متهم به گرفتن زیرمیزی است. همه ی آنها که بوذری را از نزدیک می شناسند از جمله نایب رئیستان، صمد زاهدپاشا ندیده سوگند می خورند که محال است بوذری چنین گفته باشد. سرباز با دستبند همکارمان را به طبقه پایین دادگستری نظرآباد پیش دادستان می برد تا به شکایت آقای کاظمی از ایشان دائر بر توهین و افتراء رسیدگی شود. موکلم که بر بی گناهی خود باور داشته، دو سه ساعتی با دستبند آنجا می ماند. با پادرمیانی دادستان همکارمان بدون قید آزاد می شود و این یعنی شاکی رضایت داده بوده. البته که چیزی ثبت نمی شود. همکار آزادی خواهمان از دست رفتن هدیه گرانبهای آزادی خود حتی برای چند لحظه را برنمی تابد. در دادسرای کارکنان دولت شکایت بازداشت غیرقانونی مطرح می کند و برای تخلفات پرونده مدنی به دادسرای انتظامی قضات می رود. در هیچ کدام ره به جایی نمی برد، ورق برمی گردد، جای شاکی و متهم عوض می شود و همکارمان به اتهام افتراء در دادگاهی غیرصالح محاکمه شده و می رود حکم به زیانش صادر شود. همه مطالب را در سایت خود آینه گی کرده ام. در لوحی فشرده پیوست این نامه پیشکش شما می شود. همکارمان در دوره ی پیشین هیأت مدیره دوبار نامه داد و درخواست حمایت کرد. به قول خودشان دریغ از یک تلفن که او را دعوت کنند، گفته هایش را بشنوند. شاید اصلاً حق را به او ندهند اما امیدوارم این دوره چنین نباشد.کانون وکلای البرز نیز تا حدی در جریان موضوع است. رئیس دادگستری از ورای نگارش و نقد کارهایشان ( در تاریخ 24 آبان 96) تلفنی به من نیز توهین کردند. به نظرم رواست همکارمان را فراخوانید و گفته هایشان را گوش دهید. تخلفات دادگاه در دادنامه های مدنی را با قلم استادانه خود برشمرده، رفتار غیرانسانی رئیس دادگستری نظرآباد را به مراجع ذیصلاح گزارش کرده و از هرگونه کمک و حمایت ممکن کوتاهی نکنید. نه چون بوذری، دوست گرمابه و گلستان من است، چون همکار ماست، عضو کانون ماست و حمایت صنفی تکلیف و وظیفه ما. امیدوارم این پرونده جرقه ای باشد برای جریان سازی حمایت کانون وکلا از همکاران.
با دوباره گویی سپاس
علی صابری